انجمن ایرانی ژئومورفولوژی- اخبار مصاحبه‌ها و میزگردها
مصاحبه با استاد دکتر فرج اله محمودی

حذف تصاویر و رنگ‌ها

AWT IMAGE

گفتگو با استاد دکترفرج الله محمودی

 

قرار نیست زمین تا ابد هر بلایی که بر سرش می آوریم را تاب آورد

 

 

 

خیلی اهل گفتگو و رسانه نیست؛شاید آخرین گفتگویش برگردد به ماه ها یا شاید سال ها پیش.به ظواهر زندگی هم درست به اندازه مطرح بودن در رسانه ها بی توجه است:به اتومبیل اپلش که 34 سال پیش آن را خریده است عشق می ورزد و می گوید که حاضر نیست آن را با هیچ اتومبیل دیگری عوض کند؛برایش عجیب است که چطور ممکن است مدل اتومبیل ابزاری برای ابراز شخصیت افراد به حساب آید و تمام اینها را به حساب سطحی شدن ارزش ها و فاصله گرفتن از آن چیزی که به واقع «مهم»است می داند. استاد فرج الله محمودی پدر ژئومورفولوژی ایران عمرش را روی زمین گذرانده است؛همان زمینی که به زعم او «کتاب»اصلی است برای آنانی که به واقع می خواهند در عرصه جغرافیای طبیعی ایران حرفی برای گفتن داشته باشند.زمین را مثل کف دستش می شناسد و چنان به جغرافیا و ژئومورفولوژی عشق می ورزد که حتی زیر بشقابی هایش در میز پذیرایی خانه اش هم نمادی از جغرافیا و پراکندگی های طبیعی سطح زمین هستند.دغدغه های انسانی اش همانقدر جذابند که دغدغه های حرفه ای اش:در پایان گفتگویم با او در حالی که آهی از سر درد می کشید گفت که «می دانید!ما همه چیز داریم اما انسان کم داریم...»با استاد محمودی عضو وابسته آکادمی علوم ایران که سال ها ریاست انجمن جغرافیای ایران را هم بر عهده داشته است گفتگویی ترتیب داده ایم که در ادامه می خوانید:

 

جناب استاد محمودی!برای ورود به بحث مختصری از محیطی که سال های کودکی و نوجوانی خود را در آن گذراندید برایمان بگویید؛اینکه خانواده تان در آن سال ها چه وضعیتی داشت و آیا آن فضا در گرایش های بعدی زندگی شما موثر بود یا خیر؟

 

خانواده ای که من در آن به دنیا آمدم و دوران کودکی و نوجوانی خود را در آن گذراندم،خانواده ای بود که «آرامش»در آن حرف اول را می زد.پدرم با آنکه اهل مطالعه نبود ولی چندان هم بی علاقه به کنکاش در مسائل قدیمی نبود و همواره تلاش می کرد تا من به همراه دو برادر و یک خواهرم،در محیطی بزرگ شویم که خودمان بتوانیم مسیر درست آینده مان را بر گزینیم؛اینگونه شد که من به عنوان برادر بزرگ تر،الگویی شدم برای دو برادر دیگر و این در حالی بود که من در این مقطع زمانی به کلاس پنجم-ششم ابتدایی رسیده بودم و این درست همزمان بود با روزهای نابسامان شهریور1320.در این زمان به واسطه شغل پدرم که کارمند اداره غله وابسته به دارایی بود،ما در شهرکی عشایری به نام دیوان دره زندگی می کردیم و این منطقه هم درست محل تلاقی دو نیروی عمده ی آن زمان یعنی روس ها و انگلیس ها بود.وضعیت به گونه ای بود که در یک طرف شهرک نیروهای روسی مستقر بودند و در طرف دیگر آن هم نیروهای انگلیسی و شما تصور کنید ما در آن روزها چه شرایط سختی را پشت سر می گذاشتیم.از طرف دیگر هم در آن روزها گوش ما تنها یک نام را می شنید:محمد رشید خان.ما در آن زمان چیزی از او نمی دانستیم ولی بعدها متوجه شدیم که او رییس یکی از قبایل کردهای ساکن عراق بود که با مشاهده آشفتگی وضع کشور،به منطقه ما آمده بود و بخشی از منطقه را از آن خود کرده بود.

 

یعنی در همان وضعیت آشفته به ادامه تحصیل پرداختید؟از رشته تحصیلی خود و چرایی انتخاب آن بگویید؟سال های تحصیل دوران دبیرستان بر شما چگونه گذشت؟

 

به هر صورت روزهای سخت ما گذشت و من دوران دبیرستان را در سنندج گذراندم و پس از آن هم به دانشسرا رفته و دو سال را در آنجا به ادامه تحصیل پرداختم و به دنبال آن هم از آنجایی که در آن زمان در سنندج فقط رشته ادبی وجود داشت،من دیپلم ادبی خود را در رشته ادبی به طور آزاد کسب کردم و این در حالی بود که من به واسطه شاگرد دومی در این دوران،می بایست بر طبق مقررات به دانشسرای عالی تهران می رفتم که دست روزگار در آن دوران برای من سرنوشت دیگری را رقم زد.موضوع هم از این قرار بود که با وجود زندگی خانواده ام در همان شهرک عشایری،من نمی توانستم خیلی از خانواده ام دور شوم اینگونه بود که تصمیم گرفتم فعلا به تهران نروم و در همان منطقه خودمان بمانم.در آن سالها فارغ التحصیلان را برای آموزگاری به روستاها می فرستادند ولی من را به واسطه امتیازی که داشتم در همان شهر سنندج استخدام کرده و تا سال 37 به همین صورت در سنندج معلمی کردم و این در حالی بود که در خلال این سالها خدمتم را هم در مریوان انجام دادم.

 

چگونه شد که به ادامه تحصیل در رشته جغرافیا علاقمند شدید؟آیا از پیش شناختی از رشته جغرافیا داشتید یا یک اتفاق یا حادثه منجر به ادامه تحصیل شما در این رشته دانشگاهی شد؟

 

در آن سال ها تنها قبولی در کنکور برای ادامه تحصیل موثر نبود بلکه من از آنجایی که معلم هم بودم،هر سال که در دانشگاه قبول می شدم با انتقال من موافقت نمی کردند تا اینکه نهایتا در سال 37 با انتقال من به تهران موافقت شد و این درست در زمانی بود که در آن سال برای رشته جغرافیا در کنکور شرکت کرده بودنم.در زمان ما از آنجاییکه من دیپلم ادبی داشتم،در هر رشته ای که به دیپلم ادبی می خورد شرکت می کردم و از قضا در آن سالی که با انتقال من موافقت شد من در رشته جغرافیا کنکور داده بودم و در همین رشته هم پذیرفته شدم؛می خواهم بگویم الزاما آن علاقه ابتدایی برای تحصیل در این رشته در من وجود نداشت و من تصادفا در این رشته به ادامه تحصیل پرداختم.

 

یعنی می خواهید بگویید سالهای تحصیل در رشته جغرافیا شما را شیفته این رشته و ادامه تحصیل تا مقاطع عالی در آن کرد؟چه شد که برای ادامه تحصیل به خارج از کشور مراجعت کردید؟

 

بله!در طول سالهای دانشجویی که حدود سه سال طول کشید،من به خوبی کمبود مباحث تخصصی و اساتید مجرب در شاخه جغرافیای طبیعی را حس کردم و بسیار به ادامه تحصیل در این شاخه از علم جغرافیا علاقمند شدم.اتفاقا پس از آنکه دوران تحصیل را با شاگرد اولی به اتمام رساندم،مقرر شد که شاگرد اول ها را برای ادامه تحصیل به خارج از کشور بفرستند منتها با این شرط که پذیرش را خودمان بگیریم و دانشگاه تنها امکانات ادامه تحصیل ما در خارج از کشور را فراهم کند.از آنجایی که من در دبیرستان فرانسه خوانده بودم،تصمیم گرفتم که یک کشور فرانسه زبان را برگزینم و در آن کشور به ادامه تحصیل در رشته جغرافیای طبیعی بپردازم.به هر صورت من نهایتا موفق شدم از دانشگاه سوربن پذیرش گرفته و با حمایت دانشگاه به این دانشگاه معتبر مراجعت کنم.در بدو ورود به سوربن من به آنها اعلام کردم که می خواهم در رشته جغرافیای طبیعی دکترا بخوانم(در آن زمان فوق لیسانس وجود نداشت و دانشجویان مستقیما از لیسانس به دکترا می رفتند) اما آنها تحصیل در رشته ژئومورفولوژی را به من پیشنهاد دادند که من هم با مطالعه ای مقدماتی پیشنهاد آنها را پذیرفتم.سال اول را به تقویت زبان و شرکت در کلاس های آزاد طبیعی گذراندم تا اینکه به صورت جدی وارد درس و کارهای عملی مرتبط با آن شدم.در کنار تحصیل واحد های نظری،من معمولا به همراه گروه های علمی به مسافرت های علمی می رفتم و در همان زمان هم بود که من شیوه مطالعه بر روی زمین را از اساتیدم آموختم.به هر صورت مراحل مختلف تحصیل من ادامه داشت تا اینکه نهایتا موفق شدم در سال 46 دکترایم را از سوربن بگیرم.عنوان تز دکتری من هم «مطالعه ژئومورفولوژی دره رودخانه سن» بود؛ در حالی که من پیشنهادات مختلفی برای اسقرار دائمی در فرانسه داشتم و در آن کشور امکان های مختلفی برای تدریس و پژوهش وجود داشت،من تصمیم نهایی خود را برای بازگشت به ایران گرفتم و در همان سال به ایران بازگشتم و از سال 47 تا 81 که از دانشگاه تهران با رتبه استادی بازنشسته شدم،به مدت 34 سال استاد دانشگاه تهران بودم و در کنار تدریس،موفق شدم پروژه های مختلف تحقیقاتی ای را نیز به پیش برم.

 

در زمانی که به ایران بازگشتید،وضعیت رشته جغرافیا در دانشگاه های ایران به چه ترتیبی بود؟آیا ادبیات نظری کاملی برای آن وجود داشت؟وضعیت کتاب های تخصصی این رشته چگونه بود؟

 

زمانی که من تدریس در دانشگاه تهران را آغاز کردم، هنوز رشته طبیعی در این دانشگاه وجود نداشت. از همین رو برای راه اندازی مقدمات آن ابتدا درس جغرافیای طبیعی را به من دادند. درسی که برای تدریس آن نه تنها کتابی وجود نداشت بلکه وقتی به سراغ منابع هم رفتم مشاهده کردم که چیز خاصی در این حوزه موجود نیست. از همین رو با مذاکراتی که با مقامات دانشگاه داشتم مقرر شد که هر سال من تابستان ها با امکانات دانشگاه روی زمین می رفتم و بر اساس تجربیاتی که در فرانسه داشتم موفق شدم تقریبا در تمام مناطق ایران بر روی زمین مطالعاتم را انجام داده و تمام مناطق مورفولوژی ایران را مطالعه کنم. و این روند 11 سال یعنی تا زمان انقلاب ادامه داشت. من پس از هر سفر علمی و مطالعاتی که بر روی زمین انجام می دادم ماحصل آن را جمع آوری کرده و همان ها را به شکل جزوه سال بعد از آن برای دانشجویان تدریس می کردم. گاهی هم این سفرها با طرح های تحقیقاتی همراه می شد که خودم پیشنهادشان می کردم و نتایج آن معمولا به صورت سلسله مقالاتی از سوی نشریات معتبر به چاپ می رسید. کتاب های تخصصی هم در آن زمان وضعیت خوبی نداشتند و اساسا کتاب خاصی موجود نبود.

 

تالیف و ترجمه کتاب به عنوان یکی از بزرگترین خدمات شما به ترویج جغرافیای طبیعی و ژئومورفولوژی در ایران،از چه زمانی در دستور کار شما قرار گرفت؟در این مسیر چه کتاب هایی را تالیف یا ترجمه کرده اید؟

 

من اولین کتابم را در سال 47 و پس از آن که یک هیات تحقیقاتی فرانسوی برای مطالعه میدانی طرح 5 ساله درباره دشت لوت به ایران آمده بودند با ترجمه کارهای آنها آغاز کردم. یکی از این کتابها گفتاری چند درباره طبیعت دشت لوت بود که ترجمه بود و دیگری شبکه آبهای روان دشت لوت که تالیف. در طول سالهای بعد هم کتابهای متعددی را ترجمه و تالیف نمودم که در بین کتابهای تالیفی می توانم به شبکه آبهای روان دشت لوت، جغرافیای ناحیه ای قروه و بیجار و دیوان دره، ژئومورفولوژی ساختمانی، ژئومورفولوژی دینامیک ، ژئومورفولوژی اقلیمی، پراکندگی جغرافیایی ریگزارهای ایران، جغرافیای طبیعی ایران، جغرافیای عمومی، روش تحقیق در جغرافیای طبیعی، کتاب گیلان، کتاب دامغان، کتاب کاشان و اطلس کویرهای ایران اشاره کنم و از بین ترجمه ها نیز کتاب های گفتاری چند درباره طبیعت دشت لوت، ژئومورفولوژی ساختمانی و دینامیک بیرونی که این کتاب برنده کتاب سال 71 شد، ژئومورفولوژی اقلیمی و هیدرولوژی قاره ها با همکاری دکتر احمد معتمد.

 

جنابعالی در زمانه ای به تحقیق درباره ژئومورفولوژی و ترویج آن پرداختید که شاید در ایران کسی با این جدیت دغدغه اش را بر ژئومورفولوژی ایران قرار نداده بود.اینک پس از حدود 40 سال از آن روزگار،دستاورد علمی خود را چگونه می بینید؟

 

زمانی که من به ایران بازگشتم تنها دو تفر بودند که متخصص ژئومورفولوژی بودند. یکی دکتر حریریان که در دانشسرای عالی تدریس می کرد و دیگری دکتر فیروزی که در دانشگاه اصفهان مشغول کار بود. تمام تلاش علمی من در طول این سالها در زمینه مورفولوژی ایران بوده است و من هر مقاله یا کتابی که نوشته ام در واقع بیان گوشه ای از عوارضی بوده است که مورفولوژی ایران بر آنها متکی بوده است. من در طول این سالها بیابان ها و ماسه ها و ریگزارهای ایرا ن را به خوبی مطالعه کردم و آثاری که در این زمینه به رشته تحریر درآوردم اکنون منبع اصلی آنانی است که می خواهند در این زمینه ها به تحقیق و پژوهش بپردازند. مطالبی که من درباره تحول ناهمواری های ایران در دوره چهارم نوشتم هم اکنون اسکلت اصلی تمام کتاب هایی است که در حوزه مورفولوژی منتشر می شود . در سالهایی که شاید حتی به تعداد انشگتان یک دست هم محقق درباره بحث های مربوط به مورفولوژی ایران نبود من تحقیقات بسیاری در این زمینه انجام دادم به نحوی که می توانم بگویم اسکلت اصلی مورفولوژی ایران را اینجانب پایه گذاری کرده ام.هم چنین نخستین بار موفق شدم درباره تقسیم بیابان های ایران هم مطلب بنگارم و درباره کانی های صنعتی که در کویر موجود است و بسیار استراتژیک هم هست تحقیقات گسترده ای را سامان بخشم.

 

به زبانی ساده برای ما از معنا و مفهوم ژئومورفولوژی بگویید. ژئومورفولوژی یعنی چه؟

 

 ژئومورفولوژی به معنای پیکر شناسی زمین است که تعریف علمی آن عبارت است از «بررسی و مطالعه نقش دینامیک درونی و بیرونی زمین در تغییر و تحول ناهمواری های پوسته جامد».در واقع ژئومورفولوژی بررسی می کند که هر نقطه ای از زمین در گذشته چه بوده است؟ و مورفولوژی به دنبال پاسخ به این پرسش است که چطور سرزمین های مختلف به وجود آمده است. هر علمی زمینه تخصصی خودش را دارد و این مورفولوژی است که نشان می دهد که چه عواملی در شکل امروزی زمین موثر بوده اند.

 

به راستی این علم به چه کار می آید و ما اگر دانش آن را در اختیار نداشته باشیم چه اتفاقاتی روی خواهد داد؟کمی از کاربرهای عینی این علم در زندگی برایمان بگویید؟

 

ببینید وقتی ما محیط اطرافمان را بشناسیم طبیعی است که بهتر می توانیم از آن بهره برداری کنیم .شاید شما باورتان نشود که حتی یک قطره باران که بر روزی زمین می افتد چه کارها که می کند؛ شاید در یک نگاه ساده به نظر برسد که هیچ .اما این ژئومورفولوژی است که بررسی می کند هر قطره چه کار می کند و پیش بینی می کند که به وسیله آن قطره در آینده قرار است چه اتفاقاتی بیفتد. ژئومورفولوژی در واقع به دنبال شناسایی محیط است و به تصمیم گیران و تصمیم سازان نشان می دهد که چه استفاده ای باید از بخش های مختلف زمین کرد. ژئومورفولوژی به ما می گوید که این زمین چیست ؟چه طور تحول پیدا کرده است؟ و سرنوشتش در آینده چه خواهد شد؟ مثالی می زنم که شاید موضوع روز هم باشد: می دانید که این روزها بحث انتقال آب خزر به استان سمنان مطرح است خوب من در یک دید مورفولوژی به شما اعلا م می کنم که این طرح هیچگونه پایه و اساس علمی ندارد. در خالی که اگر اینها از آبهای البرز محافظت کنند و آنها را محفوظ دارند نتایج بسیار مطلوب تری آیدشان می شود تا اینکه بخواهند آب خزر را به سمنان انتقال دهند. ببینید چنانچه آب شور دریا به استان سمنان بیاید به طور قطع طبیعت این منطقه از بین می رود زیرآب دریا شور است و حتی اگر آن را با لوله کشی هم به منطقه بیاورند باز هم به تدریج به عمق خاک نفوذ کرده و منجر به شور شدن آبهای زیرزمین منطقه می شود. ممکن است بگویند ما این آب را تصفیه می کنیم و بعد آن را مورد استفاده قرار می دهیم که در این صورت من سوالم این است که با مازاد این آب تصفیه شده چه می کنید؟پیشنهاد مشخص من این است که آبهای دامنه البرز که به سمت خزر می رود اضافاتش را برگردانند و برای مردم استان سمنان استفاده نمایند که من مطمئنم نه تنها مردمان شمال از این موضوع نخواهند رنجید که حتی از این موضوع استقبال کرده و این آب به تنهایی کفاف نیازهای مردمان این خطه از کویر را خواهد داد.

 

با این حساب به نظر می رسد برخی از طرح هایی که در سال های گذشته در این حوزه مطرح بوده اند هیچ اساس علمی نداشته اند؛طرح هایی مثل اتصال دریای خزر به جنوب یا خیلی از طرح هایی که با هدف تاثیر گذاری بر اقلیمی خاص مطرح بوده اند؛درست است؟

 

ببینید ما یک واقعیاتی داریم که با هیچ عملی نمی توانیم آن را عوض کنیم .من به شما می گویم که اگر تمام ایران هم دریاچه شود یک قطره به میران بارندگی سالانه آن افزوده نمی شود زیرا ما با یک اقلیم سروکار داریم که بر طبق آن ایران در منطقه پرفشار حاره ای قرار دارد و امکان صعود جریان آب و تبدیل آن به رطوبت وجود ندارد؛ شما فکر می کنید ما چرا در اطراف خلیج فارس جنگل نداریم؟مگر خلیج فارس آب نیست؟پاسخ به این سوال آسان است چون اقلیم در آن منطقه اجازه نمیدهد . حال چرا در زمستان قضیه برعکس است زیرا در زمستان ایران به منطقه کم فشار تبدیل می شود و از همین رو بادهای غربی به سهولت در آن ورود پیدا کرده و برف و باران با خودشان به ارمغان می آورند. همه اینها را گفتم تا بگویم شرایطی در اقلیم هست که نمی توان در آن دست برد بلکه باید با مطالعات مورفولوژی نسبت به اخذ تصمیمات در موارد خاص اقدام کرد.یکی از موارد دیگر عدم توجه به مورفولوژی زمین حفرهای غیر مجاز هست که تنها نتیجه عینی آن افزایش کویرهاست ؛درست مانند اتفاقی که برای دریاچه ارومیه افتاد: در آنجا بدون هیچگونه مطالعه علمی آبهای شیرین آن را خارج کردند و در آن به کشاورزی پرداختند و نتیجه اش هم همین شد که دریاچه ارومیه می رود تا به یک بیابان تبدیل شود و متاسفانه تمام دشت های حاصلخیز آذربایجان با ادامه روند فعلی از بین خواهد رفت.اینجاست که ژئومورفولوژی می گوید که می بایست به اندازه تحمل و قابلیت و استعداد زمین از آن استفاده کرد نه بیش از آن. در واقع می خواهم بگویم که قرار نیست زمین تا ابد هر بلایی که بر سرش می آوریم را تاب آورد...بالاخره تحمل زمین هم حدی دارد...

 

 

 

وقتی به گذشته نگاه می کنید آیا از اینکه در فرانسه نماندید و به ایران بازگشتید و در اینجا به ترویح علم مورد علاقه تام پرداختید پشیمان نیستید؟

 

خیر از اینکه در فرانسه نماندم اصلا پشیمان نیستم زیرا وجود امثال من باعث شده که شرایط علمی در ایران خیلی نسبت به گذشته تغییر کند و اگر ما به ایران بازنمی گشتیم شید هیچ گاه این اتفاقات در عرصه ژئومورفولوژی ایران روی نمی داد؛ منابع بسیار غنی که در ایران در این حوزه وجود دارد تا مدتها دست نخورده باقی می ماند از همین رو بر این باورم اگر چندین و چند بار دیگر هم زندگی کنم باز هم دلم می خواهد که در ایران و در همین رشته تحصیلی کار کنم.

 

جنابعالی همواره انتقاداتی را نسبت به کارکردهای علم در ایران امروز ابراز داشته اید؛یکی از دغد غه های اصلی شما همواره این بوده است که چرا علم در خدمت پول و ثروت اندوزی قرار گرفته است؛کمی از این دغدغه خود برایمان بگویید؟به راستی چرا علم در خدمت پول درآمده است؟

 

من بر این باورم که علم این روزها بیشتر در ایران در راه کسب پول و درآمد است و نه الزاما غنی سازی بنیادهای علمی کشور،در همین رشته تخصصی من موضوعات بسیاری هست که هنوز کسی درباره آنها کار تحقیقاتی انجام نداده است و برعکس بیشتر اساتید به دنبال گرفتن چند کلاس بیشتر و درس اضافی هستند و اینکه هر ترم چند واحد اضافی به آنها بدهند و کمتر به فکر نگارش کتابی عمیق و یا مقاله ای تحقیقاتی درباره زمین های دست نخورده ژئومورفولوژی ایران.ممکن است عنوان شود که بلاخره زندگی مشکل است و خرج دارد. اما حرف من این است که بسیاری از اساتید ما مسئولیت هایی برعهده دارند که در بربر آن مسئولیت پذیر نیستند.تمام حرف من این است که اگر ما در برابر نقشی که بر عهده داریم مسئولیت پذیر باشیم خود به خود بسیاری از مشکلات ما حل خواهد شد.و همین مسئولیت پذیری در انجام کارها به انجام امور بر اساس نظم تمام تلاش من در طول سالهای تدریسم در دانشگاه بوده است. جالب است که در طول این سالها هم در نهایت کوچکترین موفقیتی نتوانستم به دست بیاورم که دانشجو را به طور منظم سر کلاس بیاورم و او را مسئولیت پذیر سازم .من فکر میکنم در طوا 40 سال گذشته در کیفیت کارهای اداری همانقدر تغییر حاصل نشده که در مسئولیت پذیری و منظم کردن افراد در شاخه های مختلف؛از همین رو من فکر می کنم بزرگترین درد اجتماعی ما همین بی برنامگی افراد است و ریشه بسیاری از مشکلات به همین بی برنامه گی بیشتر ما برمی گردد.

 

به عنوان فردی که سالها با کتاب زیسته است،ریشه اصلی کتاب نخواندن نسل جدید و آمار پایین مطالعه در ایران را در چه عاملی می بینید؟

 

آمار پایین مطالعه در ایران یک علت اصلی دارد و آنهم این است که آگاهی فرهنگی و اجتماعی در ایران بسیار پایین است و خیلی ها اهمیتی را که مطالعه می تواند در زندگی داشته باشد را تشخیص نمی دهند و آنقدر توجه مردم به مسائل ظاهری زندگی است که اصول اصلی زندگی به فراموشی سپرده شده است و هر کس قبل از اینکه به مطالعه فکر کند به مسئل روزمره اش فکر می کند.در خارج از کشور بسیاری از افراد حتی وقتی در مترو هم هستند کتاب می خوانند تا وقتشان در همین زمان اندک هم هدر نرود. البته مسائل اقتصادی هم در این مسئله مهم است اما به باور من عدم رشد فرهنگی بسیار بیش از مشکلات اقتصادی در این موضوع موثر است و اینکه اساسا مردمان ما عادت به مطالعه ندارند .

 

به عنوان یک شهروند کرد،انتظارتان از تصمیم گیران کشور برای چگونگی حل مشکلات موجود در کردستان چیست؟

 

خواسته من از دولت این است که به مسئله کردستان توجه بیشتری کند و همان رفتاری را که با شهروندان تهرانی یا آذری می کند با شهروند کرد هم همان رفتار را داشته باشد. بر این باورم که اگر مسائل اقتصادی در کردستان حل شود و امکانات زندگی و آزادی های اساسی مهیا باشد اساسا همه مشکلات کردستان حل خواهد شد و ما دیگر موضوعی به نام مسئله کرد نخواهیم داشت.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
نشانی مطلب در وبگاه انجمن ایرانی ژئومورفولوژی:
http://irangeomorphology.ir/find-1.63.12.fa.html
برگشت به اصل مطلب