[صفحه اصلی ]   [ English ]  
بخش‌های اصلی
آشنایی با ژئومورفولوژی::
آشنایی با انجمن::
اخبار رویدادها::
کارگاه های میدانی انجمن::
دانشنامه ژئومورفولوژی::
اخبار علمی::
عضویت در پایگاه و انجمن::
بخش آموزش::
دریافت فایل::
داده ها و تصاویرماهواره ای::
موسسات ژئومورفولوژی::
منابع ارشد و دکترای جغرافیا::
نشریات ::
درگاه دانشگاه ها::
تسهیلات پایگاه::
پست الکترونیک::
برقراری ارتباط::
::
جستجو در پایگاه

جستجوی پیشرفته
..
دریافت اطلاعات پایگاه
نشانی پست الکترونیک خود را برای دریافت اطلاعات و اخبار پایگاه، در کادر زیر وارد کنید.
..
پایگاه مرتبط
  1. مجله پژوهش های ژئومورفولوژی کمی 
  2. سایت کنفرانس های انجمن ایرانی ژئومورفولوژی 
  3. انجمن علمی باستانشناسی ایران 
  4. مجله فرسایش محیطی
  5. International Journal of Coastal and Offshore Engineering



 

..
:: متن مصاحبه با دکتر سیاوش شایان ::
 

به نام خدا

 

قدری ترمز کنید!!!

 

AWT IMAGE 

 

متن مصاحبه با دکتر سیاوش شایان

 

نایب رئیس انجمن ایرانی ژئومورفولوژی

 

استاد ژئومورفولوژی دانشگاه تربیت مدرس

 

 مصاحبه توسط خانم معصومه بنی صفار دانشجوی کارشناسی ارشد ژئومورفولوژی دانشگاه تهران

 

- رویای کودکیتون چی بود؟ بچه که بودید دوست داشتید چی کاره بشید؟

 

مدتها ی زیاد ی ازدوران کودکیم را در محیط های طبیعی گذروندم، کوه و دره و رودخانه و ... با زندگی ام عجین شده بود، رویای کودکی من این بود که در چتین جاهایی زندگی کنم. یادم میاد که  نواحی کوهستانی وقتی می رفتم و اونجا تفریح می کردم، به نظرم می اومد این کوهها بلندترین کوهها هستند و پشت اونها دیگه چیزی وجود نداره و شاید اگه کسی بره بالای کوه می افته پایین و چیزی اون ور تر این کوه نیست. بعد ها که من اون منطقه رو برای بررسی های دوره دکتریمانتخاب کردم، تو عکس های هوایی و تصاویر ماهواره ای و بازدید های میدانی ای که انجام می دادم، دیدم نه اتفاقا اونجا نه تنها حاشیه جهان نیست بلکه می تونسته مرکز جهان هم به شمار بیاد.! زندگی کردن تو همچین جاهایی و به شکل عشایری رویای من بوده و دلم می خواست جای عشایر باشم و تو اون محیط کوهستانی با گوسفندان و حیواناتی که اونجا بودن، زندگی کنم.. اون وقتا خونه ما در حاشیه شهر قرار داشت؛ جایی بود که هر ساله در اوائل تابستان عشایری که از منطقه خوزستان برای استفاده از مناطق کوهستانی از قشلاق به ییلاق می رفتند، از جلوی خونه ما رد می شدند و برام جالب بود اینها در 3،4 شبانه روز نه اینکه وقفه ای توش باشه، پشت سر هم با گوسفنداشون می اومدند و از اونجا رد می شدند و اون صدای گوسفندها که در تاریکی شب همچنان داشتند می رفتند و سگ هایی که همراهشون بود و خونواده هایی که پشت حیوانات نشسته بودند و داشتند این مسیر رو طی می کردند و اینکه زندگی بسیار فعال و پرجنب و جوشی بود، برای من خیلی رویایی و جالب بود و دلم می خواست بدونم اینها کجا می روند، چه جوری زندگی می کنند و اگر امکان پذیر باشه خودمم مثل اونها زندگی کنم .الان هم خواسته من زیاد هم تغییر نکرده نشد دیگه، رویای کودکیمون این بوده و هیچ وقت رویای خلبانی و پزشکی و ... نداشتم. بیشتر در این فکر بودم که با طبیعت دمساز باشم. اغلب خونه هایی که زندگی کردم، در مرز باغ - شهر قرار گرفته بودند یعنی از پشت دیوار خونه ما به بعد، باغ های حاشیه شهر شروع می شد. معلومه فردی که صبح که چشماشو با زمی کنه اول از همه باغ رو تو فصول مختلف بهار و تابستان و پاییز و زمستان با تنوع رنگها و برگها می بینه، با محیط طبیعی مقدار بیشتری خو می گیره و دلش می خواد که خودش هم جزئی از اونها باشه.

 

اماچه کاره بشید رو ... من در مورد شغل آینده زیاد فکر نکرده بودم و تو دوره دبیرستان که درس می خوندم با رشته تجربی طبیعی اون موقع- با کمال تعجب دیدم که کتابهایی که جنبه های محیطی دارند بیشتر مورد توجه ام قرار گرفته اند و اونها رو بهتر می خوندم. یک درس زمین شناسی و تکامل بود که بالاترین نمره رو تو دوره تحصیلم از اون گرفتم، زیست شناسی جانوری و زیست شناسی گیاهی و ... . دیدم بدون اینکه خودم بخوام این درس ها رو دارم طوری می خونم که ازشون چیز یاد بگیرم. در نتیجه نمره های خوبی هم می آوردم. این بود که خلاصه کم کم برای ما مشخص شد که به مسائل طبیعت و محیط طبیعی بیشتر علاقه مند هستم، مخصوصا اون نمره درس زمین شناسی و تکامل که چیزی نزدیک به 20 محسوب می شد و دبیر ما هم مطلب جالبی گفتند و از ما تشکر کردند که همچین نمره ای رو تونستیم از درس بگیریم.

 

-کدام یک از معلمان و اساتید نقش بارزتری در زندگی شما داشتند؟

 

در سالهای مختلف شاید متفاوت بودند دبیری داشتیم که درس زبان انگلیسی به ما می آموختند. خیلی آدم صبوری بود، یادم هست وقتی یک بار توی کلاس از من یک لغتی رو پرسیدند و من بلد نبودم که بگم، کلاس رو 4، 5 دقیقه متوقف کردند و همه سکوت کرده بودند که ببینند من بالأخره این لغت رو یادم میاد که بهشون بگم یا نه؟ و وقتی معنای لغت رو بهشون گفتم بعد از این همه سکوتی که برقرار شده بود و من فکر می کردم، و درست هم جواب دادم ایشون خیلی خیلی من رو تشویق کردند جلوی جمع، شاید از اون به بعد باعث شد که برجسته ترین محصل زبان در نه تنها دبیرستان خودمون بلکه در سطح شهر باشم. یک بار دیگه هم من یه مصاحبه ای کردم و دست بر قضا اسم ایشون هم آقای حیدری بود و من گفتم آقای حیدری همچین لطفی به ما کرد و این مجله چون مجله ای بود که خیلی ها می خوندنش و تیراژش حدود 250 هزار نسخه بود، یه نسخه اش هم دست ایشون رسیده بود و این رو خونده بودند. و مادر من هم در اون شهر زندگی می کرد و این معلم ما این مجله رو برداشته بود و رفته بود خونه مادرم رو پیدا کرده بود و باهاش سلام و احوال پرسی کرده بود؛ گفنه بود من معلم سابق پسر شما هستم و اینجا دیدم تو این مجله از من تشکر کرده و یاد من هست و اسم من رو آورده، تمام اون 20 سال زحمتی که کشیدم خستگیش از تنم در رفت، فکر کردم یه محصل خوب هم اگر از کلاس های ما بیرون بیاد البته ایشاله که بیشتر هستند- همین یک دونه هم می تونه ارزش زحمت های ما رو جبران کنه.

 

 

 

در درس زمین شناسی و تکامل هم که عرض کردم که من رو به مسائل محیطی خیلی علاقه مند کرد، یه دبیری داشتیم آقای علی اصغر شمیم که دبیر ما بود و در اون کلاس به ما درس می داد. با حوصله تمام، تمام شکل های مربوط به زمین شناسی رو روی تابلو می کشید و به ما توضیح می داد و با یک زبان شیرین این ها رو به ما می گفت که من بیشتر از همه علاقه مند بودم. آقای شمیم رو من بعد از 20 سال دیدمشون، بعد از این که درسشون دیگه تموم شده بود، یک بار رو در روی یکدیگر قرار گرفتیم و با کمال تعجب دریافتیم که همکار یکدیگریم. ایشون کتاب های زمین شناسی دوره دبیرستان رو می نوشتند و من هم کتاب های جغرافیای دوره دبیرستان رو می نوشتم و در نتیجه ایشون هم من رو نمی شناخت ولی وقتی خاطره کلاس رو براشون بیان کردم، فهمید من محصلش بودم ایشون هم خیلی خوشحال شدند و استقبال کردند، متاسفانه این روزها حال مساعدی ندارند در کرج ساکن هستند و انشااله خداوند هر چه زودتر ایشون رو شفا بده. یه درس دیگه هم بود که من جزء شاگردان برجسته اون به حساب می اومدم درس ادبیات  و دبیر آن آقای لشگری در شهر همدان. انقدر تو کلاس فعالانه برخورد می کردم که توجه ایشان به من جلب شد . وقتی بود که یک شعری رو پای تابلو نوشته بود و از ما می خواست که این رو از نظر دستوری تجزیه و ترکیب کنیم؛ یادم هست یک شعری از رودکی بود. اون شعر درباره دندان بود: چون نگردد لقمه نرمم در دهان/ هضم آن بر معده می آید گران شعر خیلی قشنگ و وزینی بود. دبیر گفت میم دوم در نرمم نشان دهنده چیست؟ و همه بچه ها هم ساکت بودند و کسی چیزی نمی گفت. من از ایشون اجازه گرفتم و گفتم حالت مفعولی داره اینجا و ایشون هم قبول کردند و شاید باور نکنید تا اون موقع هم که این اتفاق سر این کلاس افتاد فکر نکرده بودم به دانشگاه برم. ایشون من رو صدا کرد و گفت اسمت چیه تو؟ منم گفتم که فلان . گفت که شما تصمیم داری بری دانشگاه؟ عزمت رو جزم کردی؟ چند لحظه ای موندم، تا اون موقع من اصلا فکر نکرده بودم که بیام دانشگاه و درس بخونم و ادامه تحصیل بدم. اون زمان رسم بر این بود که معمولا وقتی دیپلم می گرفتند یه عده می رفتند نظامی می شدند، یه عده می رفتند معلم می شدند، یه عده ای کارمند بانک و سایر مشاغل. کسی بیکار نمی موند اون زمان. با یک دیپلم به راحتی می تونستند کار کنند. ولی من فکر نکرده بودم که درس بخونم اما وقتی که ایشون گفت گفتم که نه فکر نکردم ولی از این به بعد یه کمی در این مورد بیشتر باید جدیت کنم و گفت حتما این کار رو انجام بده، که ما هم این کار رو انجام دادیم.

 

از نظر اساتید ،استادی داشتم که شما هم اسمش رو شنیدید و متاسفانه الآن در بین ما نیست استاد شکوئی. آقای دکتر شکوئی در سال 1353 به ما فلسفه جغرافیا درس می داد و در سال 1354 جغرافیای شهری تدریس می کرد. ایشون طرز تدریسش، اخلاقش، رفتارش با دانشجویان و سایر موارد، انسانیتش و انسان دوستیش روی ما خواه ناخواه تأثیر گذاشت و ایشون از تأثیر گذارترین استادها در زندگی من بودند. به طوری که در سال دوم که من داشتم درس می خوندم ایشون نه تنها در کلاس بلکه به همه اساتید دیگر هم گفته بود که این دانشجو من می دونم که به جاهایی میرسه، حالا نمی دونیم به جایی رسیدیم یا نه ولی توجه خاصی به من داشتند و من رو تشویق می کردند. یکی از کارهایی که ایشون کرد این بود که بدون این که من اطلاعی داشته باشم اسم من رو نوشته بود برای شرکت در کنگره جغرافیایی ایران که در شهر مشهد برگزار می شد و تا اون موقع هم اصلا رسم نبود که هیچ دانشجویی در این کنگره ها شرکت کنه و فقط اساتید می رفتند و صحبت هایی می کردند، مهندسان شرکت ها و ... ولی ایشون نه تنها اسم من رو نوشته بودند بلکه هزینه ثبت نام من رو هم پرداخته بودند و یک بار به من گفت که فلانی من اسمتون رو نوشتم برای کنگره جغرافیایی ایران، شما هم اون زمان اونجا حتما باشید و من هم رفتم اونجا و دیدم تنها دانشجویی که اومده من هستم، برای همه جالب بود یک دانشجوی سال دوم کارشناسی اومده کنگره و داره اینجا گوش میده و صحبت می کنه و این حرفا. لستاد دکتر محمودی باز هم از نظر اخلاق و رفتار و علمشون سر جای خودش، ایشون هم خیلی فرد تأثیرگذاری بودند، بیش از آن که علمش باشه اخلاقش مد نظرمون بود و اینکه چه قد ربا صبر و متانت هم حرف دانشجو رو گوش میده و هم یک معلم برجسته است از نظر تدریس. آقای دکتر ابراهیم جعفر پور که خدا رحمتشون کنه ایشون هم از نظر علمی معلم با وجهه ای بود و تأثیرگذار بود در دوران کارشناسی ارشد من. در دوره کارشناسی آقای دکتر خیام، آقای دکتر رجایی از اساتید برجسته ما بودند. مرحوماستاد یدالله فرید که از استادهای برجسته جغرافیای شهری و جغرافیای انسانی بودند. این ها رو وقتی ما می دیدیم در کلاس الگو می گرفتیم.

AWT IMAGE

 

-استاد در مورد سوابق تحصیلیتون به ما بگید؛ اینکه دوران کارشناسی، ارشد و دکترای خود را در چه گرایشی و در کدوم دانشگاه گذروندید؟

 

سال 53 که دیپلم گرفتم وارد دانشگاه تبریز شدم ، رشته جغرافیای طبیعی رو انتخاب کرده بودم که رشته مطلوب و مورد نظر من بود و تا سال 58 ادامه داشت یعنی 5 ساله درسم تموم شد، دلیل اساسیش هم این بود که با تعطیل دانشگاه دردوران انقلاب اسلامی برخورد کرده بودیم. بنابراین دوره کارشناسی من در دانشگاه تبریز بود. الآن وقتشه که اینجا یه توضیحی هم بدم و این هم بگم که در اون موقع مثل الآن نبود که دانشجویان جغرافیا فقط جغرافیا بخونن، هر کس به هر رشته ای وارد می شد مجبور بود یه رشته فرعی رو هم بخونه که اون رشته های فرعی کمک می کردند به درک و فهم رشته اصلی. برای رشته جغرافیای طبیعی می تونستیم ما زمین شناسی بخونیم و یا می تونستیم خاک شناسی بخونیم یا جنگل و مرتع بخونیم یا دروس دیگه ای که ممکن بود به ما در این زمینه کمک کند. البته تعداد و تنوع رشته ها در اون موقع کمتر از حال حاضر بود. بالطبع هم بخاطر اینکه همه کلاس ما رشته ریاضی و تجربی بودند، ما هم زمین شناسی رو انتخاب کردیم و 30 واحد ما درس های زمین شناسی رو می خوندیم؛ یعنی به موازات اینکه جغرافیای طبیعی رو می خوندیم دروس زمین شناسی رو هم همراهش می خوندیم که خیلی خیلی به ما کمک می کرد. بالأخره دروسی مثل مبانی زمین شناسی، ژئوفیزیک، سنگ شناسی، فسیل شناسی، بلور شناسی ،ژئوفیریک ، چینه شناسی و رسوب شناسی دروس دیگری بود که ما خوندیم و همراه با کارهای عملی که در آزمایشگاه انجام می دادیم. این باعث می شد که ما اولا درک بهتری از جغرافیای طبیعی داشته باشیم و بعد از اصول و قوانین و یافته های علمی تو علم زمین شناسی هم بتونیم در رشته خودمون استفاده کنیم. من به نظرم میاد که اگه یک روزی کاره ای بشم و بگن که به نظرت چی کار باید کنیم؟ دوباره این سیستم رو برقرار می کنم چون واقعا جواب گرفتیم ازش. اگر نکته منفی داشت خب تا الآن مشخص شده بود ولی می بینیم که نه تنها نکته منفی نداشته همش هم مثبت بوده. یکی این و یکی هم این که نقطه ضعفی برای دانشجویان ژئومورفولوژی داریم؛ این نقطه ضعف اینه که متاسفانه کسانی که می آیند در این رشته، علوم پایه قوی ندارند یعنی فیزیک و شیمی و زیست شناسی و ریاضی نمی دونند. در صورتیکه در جغرافیای طبیعی بخش عمده ای از یافته های علمیش گرفته شده از این علوم هست و اگر ما نتونیم این ها رو درک کنیم و بفهمیم مسلمه در رشته خودمون هم نمی تونیم به درک کامل برسیم در نتیجه علم ژئومورفولوژی روز به روز ضعیف و ضعیف تر خواهد شد. یه فکری باید برای این بخش کار کرد. دوره کارشناسی ارشدرا در دانشگاه تهران گذروندم ، در سال های 64 تا 66. یعنی اولین دوره ای که بعد از انقلاب دانشگاه شروع کرد به گرفتن دانشجوی کارشناسی ارشد. من هم در دانشگاه تبریز قبول شده بودم و هم در دانشگاه تهران .اما چون قبلا در دانشگاه تبریز بودم حالا گفتم که برای آشنایی با محیط و اساتید جدید بیام دانشگاه تهران و جغرافیای طبیعی خوندم گرایش اقلیم شناسی. بین زمان های گرفتن مدرک من یه چیزی بین 8 تا 10 سال فاصله معمولا وجود داشت. یعنی بعد از اینکه لیسانس گرفتم سال 58، رفتم سر کار و سال 64 رفتم کارشناسی ارشد رو آغاز کردم از سال 66 که کارشناسی ارشد تموم شد . سال 73 دکترا رو شروع کردم، این سالهایی بود که به کارهای علمی، پژوهشی و آموزشی می پرداختم و باعث شد که قبل از اینکه بیام دوره دکترا رو شروع کنم، برخی از استادان منو می شناختند.

 

-کار تدریس رو کی و از کجا شروع کردید؟

 

کار تدریس رو باید به دو بخش تقسیم کنیم: یه بخشش آموزش  قبل از دانشگاهه، من از سال 58 که فارغ التحصیل شدم به عنوان دبیر در آموزش و پرورش شروع به کار کردم. تا سال 64 دبیر جغرافیا بودم و سال 64 دیگه اومدم تهران برای ادامه تحصیل.منو فرستادند سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزش و پرورش که وظیفه تدوین کتب درسی رو برعهده داشت، به عنوان مأموریت .از سال 64 تا 66 که درس ارشد  می خوندم اونجا هم کارمی کردم؛ هم به مجله رشد جغرافیا و هم به کتاب های درسی که اونجا تدوین و چاپ می شدند. طی این دوسالی که اونجا بودم حدود 6 کتاب از من چاپ شد!! جای مطلوبی بود که من دلم می خواست اونجا باشم. سه جلد کتاب درسی بود و سه جلدهم برای موسسه مطالعات و پژوهش های بازرگانی.آنقد ر این کتاب ها خوب شده بودند که یک روز رئیس اون موسسه که یک اقتصاددان بود منو دعوت کرد برم پیشش؛ او ضمن تشکر، پرسید شما چه کاره اید؟ گفتیم که هیچی ما دانشجو هستیم. گفت چی می خونید؟ گفتیم جغرافیای طبیعی. گفت این کتاب هایی رو که برامون نوشتی درباره مسائل بازرگانی و اقتصادی خیلی جالبه و نشون می ده کسی که نوشته یه مقداری هم با مسائل اقتصاد و این حرفا سرو کار داره. ما می تونیم ازت خواهش کنیم که به جای اون سازمان پژوهش و برنامه ریزی، درسهات که تموم شد بیای اینجا و برای سازمان ما کار کنی؟ گفتم نه من اونجا بیشتر علاقه دارم کار کنم . چرا که به جغرافیا بیشتر از اقتصاد علاقه دارم .این بود که اون رو قبول نکردم. اما طی 4،5 سالی که با اون سازمان همکاری می کردم شاید چیزی حدود 8 جلد کتاب براشون نوشتم. از اون موقع تا کنون برای آموزش و پرورش چیزی حدود 11 جلد کتاب نوشته ام که 11 جلد آنهاکتاب درسی هستند و در مقاطع مختلف ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان، که برای دانش آموزان استفاده می شوند و هنوز هم 6 ، 7 جلد این ها مورد تدریس قرار می گیرند.

 

-آقای دکتر جایگاه ژئومورفولوژی رو در حال حاضر در دنیا و در کشور خودمون چطور ارزیابی می کنید؟

 

انجمن های علمی که شما هم این مصاحبه رو برای انجمن ایرانی ژئومورفولوژی دارید انجام می دید، یکی از وظایفی که بر عهده دارند یعنی مهمترین و شاید تنها وظیفه ای که بر عهده دارند، دیده بانی از علم و دیده بانی از عالمان رشته است. یعنی انجمن ژئومورفولوژی دو تا وظیفه بیشتر نداره که این دوتا چی هستند من بیان می کنم. علم نیاز به این داره که هم گسترش پیدا بکنه و هم اشاعه پیدا کنه، در نتیجه با دیده بانی هم که می گیم یعنی اینکه ببینیم کشورهای جهان در زمینه ژئومورفولوژی چی کار دارند می کنند، علم به کجا رسیده، چه پیشرفت هایی رو داشته و اینها و بعد هم اینکه عالمان و دانشمندان ژئومورفولوژی در آن کشورها دارند چه علائق و خطوطی رو دنبال می کنند. خب یه سوالات انشعابی دیگه هم از این سوالات در میاد. یه بخشی از اون دیده بانی علم برمیگرده به اون کتابهایی که در زمیته علم مورد بحث چاپ می شه، یه بخشش برمیگرده به چگونگی آموزشی که داده می شه، یه مقدار برمی گرده به مقالاتی که داره چاپ می شه، یه مقدار باز کنگره ها و گردهمایی هایی که برگزار میشه اینها همه میشه اون دیده بانی علم. و دیده بانی عالمان هم بیشتر از طریق مقالاتشون، شرکت کردن در کنفرانس ها و سمینارها و ... معمولا هستش. سازمان های اجرایی که با ژئومورفولوژی سرو کار دارند یا فکر می کنند سر وکار ندارند اما براشون واجبه که ژئومورفولوژی بدونند، ما باید بهشون خط و خطوط بدیم و با ژئومورفولوژی آشنا کنیم. بعد چیزی که میشه اینجا باز هم بهش اشاره کرد اینه که فکر کنیم که در آینده چه کاری باید برای ژئومورفولوژی کرد. یکی از وظایفی که باز هم ما داریم اینه که دانشجویانی بهتر از خودمون تربیت کنیم که بعدها توانایی ادامه ژئومورفولوژی رو داشته باشند. نه اینکه خدایی نکرده فکر کنیم که ضعیف تر از ما باشند و به قول ضرب المثل ایرانی بخوایم فوت و فن کوزه گری رو واسه خودمون نگه داریم و به آنها نشون ندیم، باید سعی کنیم اینهارو جلو بفرستیم تا دانشجویان خوبی باشند، علم رو خوب پاسداری کنند، خواست های فردی رو تا حد امکان کنار بگذارند و بیشتر به علم و پیشرفت علم بیندیشند و خودشون رو وقف پیشرفت علم کنند و بالأخره علم رو به چند قدم جلوتر برسونند. ما در این زمینه ها به هرحال باید کار کنیم و پیش بریم. برنامه های درسی ژئومورفولوژی رو هم باید ما یه قدری بهش بپردازیم، در اون بررسی هایی که دوستان ما می کنند و متوجه فاصله هایی بین ژئومورفولوژی ما و جهان می شوند، این فاصله ها رو باید با برنامه ریزی های درسی از بین برد.

AWT IMAGE

 

-در راستای صحبت هاتون آینده ژئومورفولوژی ایران رو چطور می بینید؟

 

آینده ژئومورفولوژی رو من متاسفم که باید بگم که یه کمی در خطر می بینم، علت اساسیش همین بحثی که الآن صحبت کردم. به نظرم می رسه کسانی که تا حالا ژئومورفولوژی می خوندند به خاطر اینکه با علوم پایه آشنایی بیشتری داشتند توانا تر بودند. این نسل جدید ما متاسفانه نسلی هستند که میشه اگه کلمه ای رو بخوایم به کار ببریم صفت عجول باشه؛ یه مقدار عجول هستند. فکر می کنند چون کامپیوتر و کلا تکنولوژی کارها رو خیلی سریع انجام می ده، علم رو هم به سرعت می شه یاد گرفت. در صورتیکه این طور نیست؛ شما می خواهید برید مثلا فرض کنید اول دبیرستان رو بخونید می بینید که چیزی حدود 40 هفته باید برید سر کلاس، 40 جلسه باید برید سر کلاس تا یه کتاب نازک مثلا جغرافیا رو بخونید. در صورتیکه به نظرتون میاد 40 صفحه 50 صفحه که بیشتر نیستش اینها رو بدین من الآن بخونم فردا بیاید از من امتحان بگیرید. در صورتیکه وقتی معلم سر کلاس میره و صحبتی رو مطرح می کنه و درسی میده، این یک مدتی باید بگذره تا در ذهن دانش آموز جایگزین بشه، تمرین هایی رو انجام بده، مطالعات بیشتری رو انجام بده، یه بخشی رو حفظ کنه بعد درس بعدی رو بگیره. در صورتیکه الآن دوره سه ساله راهنمایی رو می کنند در 4 ماه مثل اینکه با سرنگ تزریق کنند. توسعه ژئومورفولوژی هم همین جوریه، چیزی نیست که به سرعت و عجله درست بشه. بعضی از دانشجویان دوره کارشناسیرا من دیدم که علاقه دارند مقاله بنویسند. می پرسم مقاله واسه چی می خوای بنویسی شما؟ می گن که مثلا می خوایم واسه دوره کارشناسی ارشد و دکترا که می خوایم بخونیم مقاله چاپ شده داشته باشیم.!!! این معلوم میشه که اصلا این فلسفه دوره های تحصیلی رو فراموش کردند، نه تنها اونها فراموش کردند سیستم آموزشی ما اصلا فراموش کرده که چنین توقعاتی رو گسترش داده. در دوره کارشناسی اصلا ما توقع نداریم که دانشجو چیزی بنویسه بده، غیر از این که قوانین و اصول علم را بیاموزه، چرا؟ چون فلسفه دوره کارشناسی آموختن اصول و قوانین اون علم است. مثلا مبانی جغرافیای طبیعی ]زمین شناسی، مبانی ژئومورفولوژی، مبانی آب و هوا و ...واصول و قوانین حاکم بر آنها چیست؟ اینها رو باید یاد بگیرند. دوره کارشناسی ارشد باز هم دوره ای نیست که ما توقع داشته باشیم دانشجو از خودش مطلبی بنویسه، کشفی بکنه ...اغلب تکالیفی هست که برند بگردند و پیرامون اون موضوع تحقیق بکنند و باز چیز یاد بگیرند نه اینکه چیزی بنویسند. به عبارت دیگه دوره کارشناسی ارشد هر تکلیفی داده می شه برای گسترش مأخذ شناسی است. در دوره کارشناسی قوانین و اصول رو یاد گرفتی حالا می بینی این قوانین و اصول در چه منابعی قرار گرفته اند. ولی دوره دکترا نه، دوره دکترا دوره ای است که توقع میره که دانشجو یه حرف تازه ای بزنه، یه تزی داشته باشه، یه دکترین در کارش وجود داشته باشه. متاسفانه هر سه این دوره ها رو از جاش درآوردیم. نه تنها تو ژئومورفولوژی در سایر علوم هم این فلسفه و طبقه بندی و حد و مرزها از بین رفته. دانشجوی دکترا میاد پیش ما اصول و مبانی رو بلد نیست! هرچی بهش می گیم برو بخون اصلا کسر شأنش میاد بره کتاب های مبانی ژئومورفولوژی رو دوباره بخونه، هی بهش می گیم لنگ می زنی تو مبانی و اصول اولیه، منابع رو نمی شناسی ، فلان سایت، کتاب و... . حداقل باید این منابع رو بشناسی. یه وقت هایی هم درباره مدرک دکترا اشتباه برداشت می کنند؛ فکر می کنند کسی که دکترا داره دیگه همه چیز رو درباره ژئومورفولوژی می دونه!! در صورتیکه این طور نیست. آقا یا خانمی که مدرک دکترا داره یعنی می تونه از این به بعد بدون استاد راهنما درباره مسائل ژئومورفولوژی تحقیق کنه، تشخیص بده و مسائل روبا دیدگاهها و ابزارهای ژئومورفولوژیک حلاجی کنه. این مدرک بیش از همه نشان می دهد که از این به بعد علمی باید حرف بزنی، از این به بعد تفکر منطقی باید داشته باشی، از این به بعد باید از خوبه یا خوب نیست پرهیز کنی؛ جنبه های خوب رو بگی و جنبه های خوب نیست رو بگی، نکات مثبت رو بیان کنی و نکات منفی رو بیان کنی، فرصت ها رو بگی و محدودیت ها رو بگی و به هر حال خیلی آدم بعد از این که این مدرک رو گرفت اگه آدم منطقی و معقولی باشه باید وحشت کنه که همچین چیزی دستش دادند، باید دهانش رو ببنده و تا اونجا که ممکنه حرف نزنه و بیشتر فکر کنه. این مدرک یعنی بیشتر فکر کن و کمتر حرف بزن!.

 

 

 

آینده ژئومورفولوژی باز یه مقدار به برنامه درسی که ما خواهیم داشت برمی گرده و ما باید حتما توی این زمینه هم به روز باشیم و هم سرفصل های جدیدی رو فراهم کنیم، گرایش ها و رشته های تازه ای رو به وجود بیاریم. یه قسمتی هم برمی گرده به مهارت های ژئومورفولوژی که این مهارت ها اغلب ساخته و پرداخته خود ژئومورفولوژیست ها هستند و بعضی هم در علوم دیگر رایج هستند و ما باید از این ها استفاده کنیم؛ مثلا سنجش از دور، GIS ، مسائل مربوط به آمار و... . هرچه بتونیم اینها رو بیشتر و پر رنگ تر در تبیین ژئومورفولوژیکی مورد استفاده قرار بدیم مسلمه که این علم رو پر رنگ تر می کنه. من یه مقدار نگران هستم که فارغ التحصیلان عجول ما که این مدارک دکترا و کارشناسی ارشد رو دستشون گرفتند و اینها، با اون ویژگی هایی که خودشون بهتر می دونند البته کتمان نمی کنم دانشجویان بسیار خوبی هم داشته ایم- می ترسم این ها با اون عجولی که دارند یه مقداری بروند وجهه ژئومورفولوژی رو بیرون زیر سوال ببرند. خیلی ما باید دقت کنیم تو این زمینه ها. عرض کردم خدمتتون که اگه ما می خوایم ژئومورفولوژی به جایی برسه باید چندتا مورد رو رعایت کنیم؛ اولا باید بفهمیم که ژئومورفولوژی دنیا در کجاست و ما در کجاییم؟ چه فاصله ای بین ماست؟ اگه فاصله ای بین ژئومورفولوژی دنیاو ما وجود داره با ابزارهای لازم مثل برنامه های درسی، دوره های آموزشی و ... این شکاف رو پر کنیم. دوم اینکه ژئومورفولوژی باید به برنامه های توسعه  کشور کمک کنه، یعنی به مسائل مربوط به عمران منطقه، توسعه و ... حتما باید کمک کنه که اساتید ژئومورفولوژی باید در این زمینه با کارهایی که انجام می دهند کارایی رشته رو نشون بدند. سوم اینکه اگه بخوایم دقیق تر بگیم باید دانشجویان خوبی تربیت کنیم و مشعل ژئومورفولوژی رو دست کسانی بسپاریم که ظرفیت های لازم رو دارند و از اون عجولی یه مقدار دور هستند و با تفکر صحیح جلو می روند. و آخریش که شاید باید بگیم اولیه، این هست که دانش ژئومورفولوژی رو باید عمومیت ببخشیم؛ یعنی بین مردم باید گسترش بدیم. علمی برپا و برجا می ماند و ارزش و اعتبارش را حفظ خواهد کرد که بتواند آموخته های خود را، آموزه هایش را، یافته هایش را در سطح عموم جامعه منتشر کند و به دیگران بیاموزد. فیزیک، شیمی، جامعه شناسی، فلسفه، ادبیات فارسی، ریاضیات، تاریخ و جغرافیا همه این پتانسیل رو دارند که در سطح جامعه منتشر شوند و ژئومورفولوژی هم همین طور، خوشبختانه ما در کتاب های درسی همه دوره های تحصیلی درباره ژئومورفولوژی مطلب زیاد داریم اما استادهای ژئومورفولوژی باز هم باید از هر فرصتی استفاده کنند تا با مردم صحبت کنند. از رسانه های گروهی استفاده کنند، علم ژئومورفولوژی رو به زبان ساده معرفی کنند، کتاب هایی در سطح عموم مردم بنویسند. به هر حال این علم رو باید در میان مردم منتشر کرد تا جامعه ازش بهره ببرد و این وظیفه همه ماست.

 

-آقای دکتر به نظرتون سفرهای علمی تو یادگیری ژئومورفولوژی برای دانشجویان این رشته چه قدر می تونه مؤثر باشه؟

 

نه تنها ژئومورفولوژی ، اساسا جغرافیا و زمین شناسی و علوم محیطی همگی علومی هستند که با محیط سر و کار دارند و به مشاهده مستقیم نیاز دارند. گاهی این مشاهده مستقیم برای ما امکان پذیر نیست در نتیجه به شکل عکس و تصاویر ماهواره ای و ... میاریم تو کلاس و به دانشجویان نشون می دیم اما تا خود دانشجو زمین رو لمس نکنه و در محیط قرار نگیره خب مسلمه نمی تونه. و ضمنا از نظر روش های آموزش جغرافیا یکی از مؤثرترین و پایدارترین روش ها "آموزش میدانی" است، آموزشی که در محیط صورت می گیره. بنابراین بازدیدهای میدانی جزء لاینفک جغرافیا ست و برای دوره های مختلف تحصیلی متفاوت است. دوره کارشناسی دانشجویان میروند که یه چیزی رو روی زمین ببینند و اصطلاحات و مفاهیم ژئومورفولوژی رو از نزدیک ببینند و لمس کنند. در دوره کارشناسی ارشد میروند که واحدهای ژئومورفولوژیکی رو به قدری مشخص تر از نزدیک ببینند و در دوره دکترا باز هم به روی زمین میرویم اما این دفعه نه برای بازدید عمومی و شناسایی لندفرم ها، برای پیدا کردن شواهد، گمانه ها و برای بررسی روابط ناهمواری ها در روی زمین و اینکه در محیط دقیقا  چه شکلی دارند عمل می کنند. این است که میشه گفت بازدیدهای میدانی جزء لاینفک ژئومورفولوژی هستندو هرچه بیشتر باشند و به ویژه در دوره کارشناسی و ارشد، دانشجویان سود بیشتری می برند. البته هم کسایی که میروند روی زمینباید یک دوره هایی ببینند یعنی استادها دوره ببینند نه دانشجویان، چون روی زمین رفتن هم خودش یک اصولی داره؛ یک قواعدی داره و یک موارد و مراحلی داره که اونها رو ما به عنوان معلم باید بشناسیم تا بتونیم به دیگران هم منتقل کنیم. یکی از کارهایی که معمولا من با دانشجویان ژئومورفولوژی می کنم اونها رو وقتی بیرون می برم، برای اینکه به اونها رودیدی بدم ،یک منطقه ای می برم و می گم اینجا بایستید و روبه روتون رو نگاه کنید؛ یه کاغذ سفید هم در بیارید با مداد آنچه را که می بینید ترسیم کنید. اونها هم با سکوت ترسیم می کنند و می بینیم بعد از چند دقیقه صدای خنده عده ای بلند میشه، می گم چه اتفاقی افتاده؟ می گن از نقاشی کلاس اولی ها هم بدتر کشیدیم! و بعد اصول طراحی رو بهشون یاد می دم و اینکه مشاهده چقدر ارزشمنده، اندازه گیری چقدر مهمه، اون چارچوب نگاه چقدر مهمه، منظر یعنی چی و چه تأثیری در طراحی داره و این طراحی بعدا چه کمک هایی می تونه به شما در درک چشم انداز ژئومورفولوژیک بکنه. به هر حال با اصول اگر جلو بریم این بازدیدهای میدانی خوب و بسیار کار ساز و آموزنده و رکن اصلی آموزش ژئومورفولوژی است.

 

-استاد اگه وقت داشته باشید تا به خوندن کتاب های غیر جغرافیایی اختصاص بدید بیشتر به چه موضوعاتی علاقه دارید؟

 

اگر توی یه جایی گرفتار بشم و بگن که فقط یه کتاب با خودت می تونی ببری و اونجا بخونی، کتاب مثنوی رو با خودم می برم. اگه بهم بگن که دوتا کتاب می تونی ببری یکی مثنوی رو می برم و یکی هم دیوان شمس رو. یا نرم افزارش رو چون سنگینه! اگه بگن سه تا کتاب می تونی ببری شاهنامه رو هم می برم. اگه بگن چهار تا کتاب می تونی ببری دیوان حافظ رو هم می برم. اگه بگن پنج تا کتاب می تونی ببری شرح حال معارف بزرگ ایران که به نام تذکره الاولیا معروف هست رو هم می برم. می بینید که هیچ کدوم از اینها جغرافیایی نیست ( با خنده ) بیشتر به مسائل ادبیات علاقه دارم. اگه بگن شش تا کتاب می تونی ببری امکان داره اون ششمی کتاب فلسفه باشه؛ فلسفه علم، منطق علوم که یه کتابی که در این زمینه هست کتاب فلسفه علمی یا روش شناسی علم که کتاب خیلی جالبی هست، اغلب تابستون ها اگه بتونم می خونم. به هر حال اغلبشون اینها هستند. علاوه براین به کتاب فیزیک هم علاقه دارم. اگه بخوام از اون زمانی که اونجا هستم استفاده کنم، سعی می کنم یه کتاب ضخیم فیزیک ببرم که زود تموم نشه و از اول تا آخرش رو بتونم بخونم و درک کنم که فکر می کنم در سازماندهی فکر و ذهن بسیار مؤثر است.

 

-به عنوان آخرین سوال اگر حرفی و حدیثی با دانشجویان ژئومورفولوژی و کلا علاقه مندان به این رشته دارید بفرمایید.

 

از دانشجویان این رشته درخواستی دارم : اینکه ترمز کنند!!. گفتیم ویژگی اکثرشون عجله هست، بنابراین ترمز کنند. ترمز کردن نه اینکه کلا بایستند نه، اینکه حرکتشون رو کندتر و مطمئن تر کنند، بیشتر مطالعه کنند، با عمق بیشتری مطالعه کنند. داشتن منابع زیاد ارزش به حساب نمیاد؛ اینکه یه فلش یا DVD داشته باشیم توش 200 تا کتاب ژئومورفولوژی باشه، یا تو کتابخونمون 200 ، 300 کتاب ژئومورفولوژی داشته باشیم هرکدوم رو یه نوکی زده باشیم زیاد ارزش نداره، بلکه یکی، دو کتاب ژئومورفولوژی داشته باشیم، کامل و با دقت بخونیم و نقد و بررسی کنیم این خیلی ارزشمندتر است. دوم اینکه توقع نداشته باشند از کوزه ای که در اون چیزی نریختیم آبی بیرون بتراود؛ همه می گن که ما می خوایم زود بریم سر کاری و شغلی داشته باشیم، چی داری که می خوای بری به دیگران بگی؟ وقتی میایم دانشگاه مهمترین وظیفه ما اینه که توی این کوزه چیزی بریزیم بعد توقع داشته باشیم چیزی ازش بیرون بیاد. بعضی ها مقدمات کار را فراهم نکرده، همچین توقعاتی دارند. بعد اینکه بدون تعارف به دانشجویان ژئومورفولوژی بگم ژئومورفولوژی رشته ای بسیار دشوار است؛ اغلب ممکنه فکر کنند ساده است اما ژئومورفولوژی یکی از دشوارترین رشته هاست. به خاطر اینکه هم باید فلسفه بدونید، منطق علم رو بدونید، زمین شناسی بلد باشید، هم فیزیک و شیمی باید بلد باشید هم ریاضی و هم زیست شناسی و جغرافیا. و بعد با یه مهارت های خاصی با استفاده از تئوری ها و نظریه های ژئومورفولوژیک اون وقت ژئومورفولوژی رو لمس کنید، درک کنید که چی هست. بنابراین وقتی ما این چیزها رو نمی دونیم توقع نداشته باشیم تو کارمون موفق باشیم. سعی کنند با مطالعه بیشتر و تفکر بیشتر به آنجایی که می خواهند و مطلوب است برسند. این از سفارشی که برای دانشجویان ژئومورفولوژی داشتم. اما برای علاقه مندان به این رشته، خوشبختانه کتاب های ژئومورفولوژی زیادند، در بازار انواع و اقسام کتاب هایی که تحت عنوان زمین شناسی فیزیکی، زمین شناسی، مخاطرات محیطی و جغرافیا اومده بسیاریشون دارای مطالب ژئومورفولوژیکی هستند. سعی کنند اونها رو بیشتر بخونن و ما معلمان هم نیازمند این هستیم که برای سطح عموم هم علممون رو معرفی کنیم و کتاب هایی در این زمینه بنویسیم و به بازار روانه کنیم. ببینیم ان شاءاله به اونجا می رسیم یا خیر.

 

-با تشکر

 

 

 

پایان.

 
  
تسهیلات مطلب
سایر مطالب این بخش سایر مطالب این بخش
نسخه قابل چاپ نسخه قابل چاپ
ارسال به دوستان ارسال به دوستان


CAPTCHA
::
دفعات مشاهده: 24896 بار   |   دفعات چاپ: 1856 بار   |   دفعات ارسال به دیگران: 160 بار   |   0 نظر
انجمن ایرانی ژئومورفولوژی Iranian Association Of Geomorphology
Persian site map - English site map - Created in 0.07 seconds with 42 queries by YEKTAWEB 4645