|
|
 |
از Soil Geo تا Stone |
 |
|
| تاریخ ارسال: 1396/8/16 | |
|
SOIL GEOMORPHOLOGY - ژئومورفولوژی خاک
ژئومورفولوژی خاک، مطالعه علمی فرایندهای تکامل چشم انداز و تأثیری که این فرآیندها روی فرم وتوزیع خاک چشم انداز دارند، می باشد. ژئومورفولوژی خاک چارچوب منحصر به فردی را به منظور ارزیابی مجموعه سطح زمین فراهم می آورد. این روند، دانش مربوط به خاک ها، رسوبات سطحی، چینه شناسی ، رسوب گذاری و مواد مادری را با رویکرد ناشی از فرایند ژئومورفولوژی در یک چارچوب سه بعدی به یکدیگر پیوند می دهد. ژئومورفولوژی خاک در ایالات متحده، مبنای مقدماتی جهت تفسیر رابطه خاک و پالئوسل ها[1] را با چشم انداز ارائه نموده است.
ژئومورفولوژی خاک یک بنای چند رشته ای است که دو رشته علمی را هم به مرتبط می کند: پدولوژی[2]، مطالعه خاک ها و ژئومورفولوژی، مطالعه لندفرم ها و فرآیندهای سطحی. رابرت وی روهه[3] یکی از اولین افرادی بود که فرآیند و تشکیل چشم انداز را در فضا و زمان به صورت کمی درآورد و این مفاهیم را با علم خاک پیوند داد.(به عنوان مثال روهه در سال های 1956، 60 و 69). اولسن[4] در سال های( 1989 تا 1997 ) زمان سنجی[5] وقایع منجر شده به ظهور ژئومورفولوژی خاک را به عنوان یک توالی مستقل تعریف نمود.
ژئومورفولوژی خاک چارچوبی را به منظور درک تاریخچه ژئومورفیک چشم انداز ارائه می دهد. رویکرد ژئومورفیک خاک نیازمند سه مؤلفه می باشد 1- دانش چینه شناسی سطحی و مواد مادر 2- سطوح ژئومورفیک تعریف شده در زمان و فضا 3- ارتباط بین خواص و الگوهای خاک با ویژگی های چشم انداز، این سه مؤلفه به صورت مستقل ارزیابی می شوند و نتایج آن ها متعاقباً به منظور تولید یک تفسیر ژئومورفیک از خاک یا تولید یک مدل ژئومورفیک خاک از یک چشم انداز و فرآیندهای منجر شده به تکامل آن تجمیع می گردد. یک مدل ژئومورفیک خاک می تواند چشم انداز را در مقیاس های معینی از شیب دامنه تا قاره ای باز تعریف کند.
مدل های چشم انداز خاک (Soil landscape models)
هر سرزمین باید به منظور مطالعه و فهم ایجاد چشم انداز و فرآیندهایی که سطح زمین و خاک های آن را شکل می دهد مورد مطالعه قرار گیرد. اساس فهم کنونی ما در مورد خاک ها و چشم اندازها حاصل مفاهیم تاریخی ویلیام موریس دیویس[6] و والتر پنک[7] می باشد. مدل ایجاد چشم انداز وابسته به زمان "چرخه فرسایش"[8] (دیویس در سال 1899) توالی چشم انداز را به وسیله مراحلی از جوانی، بلوغ و پیری تعریف می نماید. در توسعه این مدل دیویس به شدت تحت تأثیر تئوری های اولیه زیستی تکاملی و مفاهیم معاصرینی هم چون جان وسلی پاول[9] و جی کی گیلبرت[10] بود. کاهش شیب توسط تخریب عمقی[11] یکنواخت ایجاد می شود که در آن تفاوت های ژئولوژیک در طی زمان بی اهمیت می شوند به گونه ای که چشم انداز در سراسر چرخه پیشرفت می کند. یک ایراد جدی این است که فرآیند بخشی از این مدل نمی باشد. در مقابل مدل دیویسی[12]، پنک[13] (1924) در روی فرسایش قهقرایی[14] و عقب نشینی شیب موازی تأکید کرد. مدل پنک به خوبی با فهم و ادراک ما از توزیع خاک روی چشم انداز مطابقت داشته و اساس و بنیان مناسب تری را برای ژئومورفولوژی خاک ارائه می دهد.
اگرچه مفاهیم دیویس و پنک مقدمات اولیه را برای مدل های تکامل چشم انداز عمومی ایجاد می نمایند، اما آن ها نتوانستند توسعه شیب دامنه را در ارتباط با خاک ها مورد تأکید قرار دهند. میلنه[15] (1936 a,b) از اولین افرادی بود که مفهوم کاتنا[16] را به منظور نشان دادن الگوهای خاک روی یک شیب دامنه شروع کرد. در اینجا ویژگی های خاک به توپوگرافی وابسته است و به صورت نسبی نسبت به یکدیگر از بالای شیب دامنه به کف دره مجاور تکرار می شود. مدل کاتنای میلنه تصدیق کرد که فرآیندهای فرسایش و رسوب گذاری روی موقعیت های دامنه شیب های مختلف به صورت مستقیم بر توزیع ویژگی های خاک تأثیر می گذارد. دو متغیر شناسایی شده بود: 1- تمامی خاک های یک کاتنا از یک مواد مادری تشکیل می شود. 2- خاک های کاتنا از دو یا چند ماده تشکیل شده اند. خاک های یک کاتنا در حالت یک به دلیل شرایط زهکشی انتقال جزئی و رسوب گذاری مواد فرسایش یافته و سنگ شویی و جا به جایی و رسوب گذاری مجدد اجزای سازنده شیمیایی متحرک تغییر می کنند. اظهارات میلنه اشاره می کند که فرآیندهای خاک زایی همراه با ویژگی های هیدرولوژیکی، چشم انداز خاک را تعریف می کند و به یک نقطه خاص روی چشم انداز محدود نمی شود. حالت دوم شامل یک فاکتور ژئولوژیک برای مواد مادری چندگانه می باشد. مدل کاتنای میلنه درون یک مدل محدود کننده تری که به عنوان توالی توپوگرافی شناخته می شود، رشد یافته است. مطالعات متعددی جهت پیگیری مدل کاتنای میلنه برای ارزیابی روابط چشم انداز خاک ادامه پیدا کرد. اهمیت مفهوم کاتنا برای علم خاک به سرعت در ایالات متحده شناسایی شد. امروزه در برنامه کنونی خاک ایالات متحده توالی توپوگرافی عملا یک چرخه آبی[17] می باشد، یعنی یک مجموعه از رنگ های پروفیل خاک به عنوان شاخص هایی برای تغییرات تراز سطح آب در امتداد یک شیب دامنه به کار گرفته می شوند.
وود[18](1942) وکینگ[19] (1953) یک مدل کاملا توسعه یافته از شیب دامنه را تولید کردند. روهه[20] (1956و1960و1975) مدل ژئومورفیک خاک شیب دامنه را فرموله کرد که ویژگی های خاک را با مدل های شیب دامنه در آمیخت و مدل های کینگ و وود را به وسیله ارائه اجزای شیب دامنه اصلاح کرد: قله، پهلوی دامنه[21]، دامنه خلفی[22]، پای دامنه و پنجه دامنه[23]. این عناصر امروزه به صورت گسترده جهت توصیف موقعیت های شیب دامنه به کار می روند. کوناچر و دالریمپل[24] (1977) رویکرد دوبعدی شیب دامنه را برای یک حوضه زهکشی توسعه دادند. این مدل 9 واحدی بر اساس شکل و ژئومورفیک و فرآیندهای خاک زایی، سعی داشت که مولفه های یک شیب دامنه را به وسیله در نظرگیری مواد و حرکت آب با یکدیگر درآمیزد.
مورفولوژی چشم انداز(Landscape morphology)
به منظور ارزیابی کامل چشم انداز و ارتباط آنها با خاک، درک مورفولوژی چشمانداز حائز اهمیت می باشد. حداقل پارامتر ها شامل: شیب، جهت شیب و انحنای عمودی و افقی میباشد. روهه[25] در سال 1975 انحنای شیب، سستی شیب را با استفاده از سه مؤلفه توصیف نمود: گرادیان شیب ، طول شیب، عرض شیب. یک ماتریس متشکل از نه شکل اصلی به منظور ارائه و باز تعریف تغییرات در منحنی استفاده میشود. هاگت[26] در سال 1975خطوط جریان سطحی را با شکل های شیب اصلی تلفیق نمود و پنوک[27] و دیگران در سال 1987 عناصر شیب دامنه و انحنا را به منظور شناسایی نمودن هفت موقعیت شیب دامنه با یکدیگر ترکیب کردند.
چشم انداز خاک و حرکت آب (Soil landscape and water movement)
حرکت آب یکی از مهمترین مکانیزم های ایجاد چشم انداز و توسعه خاک می باشد. حرکت آب تابعی از مجموعه پیچیده ای از فاکتورهای وابسته درونی مانند (ویژگی های خاک) و بیرونی (مانند اقلیم) با سیستم چشم انداز خاک می باشد. بعضی از مدل های ژئومورفیک بالا شامل، حرکت آب با تأکید بر جریان روزمینی[28] یا نفوذ عمودی[29] در یک موقعیت شیب دامنه مفروض به جای جریان از طریق یک چشم انداز می باشد. تأکید اخیر تأثیر مطالعات هورتون[30] را در خصوص جریان روزمینی در دههی 1930 منعکس میکند. با این حال علاوه بر رواناب سطحی[31]، نفوذ[32]، جریان و تغذیه آب زیر زمینی و جریان به طور مساوی مسیر های مهمی برای جریان آب روی چشم انداز می باشند. در سال های اخیر اهمیت حرکت آب های زیر سطحی و انتقال از طریق چشم انداز خاک توجه بیشتری را به سوی خود جلب کرده است. مدل های چشم انداز جریان- زیرسطحی شامل تحلیل شبکه جریان، به صورت ویژه ای در مطالعات تالاب ها حائز اهمیت می باشد.
سطوح ژئومورفیک و خاک ها (Soil and geomorphic surface)
سطوح ژئومورفیک[33] و خاک ها با دقت مناسبی هم تراز می باشند. یک سطح ژئومورفیک آن بخشی از چشم انداز می باشد که به طور خاص در فضا و زمان با استفاده از مرزهای ژئومورفیک معین تعریف شده است (Ruhe 1956, 1969; Daniels et al. 1971). هنگامی که یک مطالعه ژئومورفیک خاک مد نظر قرار میگیرد، سطوح ژئومورفیک بر اساس مفاهیم ژئومورفیک، مشخص میگردد. خاک ها به صورت جداگانه در سطوح مورد مطالعه ترسیم می گردند، نتایج مقایسه می شوند و روابط آن ها ایجاد می گردد. مرزهای خاک لزوماً با ترسیم سطوح ژئومورفیک منطبق نمی باشد و یک یا چند خاک ممکن است روی همان سطح ژئومورفیک واقع گردد(Ruhe 1975). نکته مهم برای تفسیر این می باشد که الگوهای خاک و سطوح می بایست به صورت قابل پیش بینی در سرتاسر حوضه زهکشی تکرار شوند و چشم انداز را به گونه ای که در یک زمان مفروض باشد، نمایش دهند. اگر سه خاک مختلف روی یک سطح ژئومورفیک بر روی یک سمت دامنه ایجاد شود، این مجموعه خاک می بایست بر روی وجه دامنه ای با وضعیت های مشابه در سرتاسر حوضه آبریز مجدداً تکرار شود. سطوح ژئومورفیک یک توالی زمانی را ارائه می دهد، اما محیط و دیگر فاکتورها به صورت مستقل از یکدیگر در طی زمان تغییر می کنند. پدیده اخیر بر روی انواع خاک های قرار گرفته روی هر سطح ژئومورفیک مفروض تأثیرگزار می باشد. با این حال، خاک ها یک درجه رایج از توسعه خاک را خواهند داشت. این ارتباط یک ابزار ارزشمند را درجهت درک چارچوب ترتیب زمانی وقوع تکامل چشم انداز در یک تحقیق ژئومورفیک خاک ارائه می دهد.
پالئوسل ها و ژئومورفولوژی خاک (Palaeosols and soil geomorphology)
پالئوسل ها[34] خاک های تشکیل شده روی چشم انداز در زمان گذشته می باشند. روهه[35](1975) سه نوع را تعریف کرد : دفن شده[36]، از خاک در آورده شده[37] و خاک های باقی مانده[38]. پالئوسل های دفن شده خاک هایی هستند که بعدا توسط رسوبات یا سنگ های جوان تر پوشیده شده اند. پالئوسل های از خاک درآمده شده همان خاک های دفن شده هستند که بعدا روی سطح زمین مجددا نمایان گشته اند و پالئوسل های باقی مانده، آن خاک هایی هستند که روی یک چشم انداز از قبل وجود داشته تشکیل شده اند، اما هرگز دفن نشده بودند. از زمانی که محققین وابستگی نزدیک خاک ها و چشم اندازها را نشان دادند(e.g. Ruhe et al. 1967; Ruhe1969)، پالئوسل ها به عنوان شاخصی جهت درک یا فهم چشم اندازهای قدیمی به کار گرفته شدند. پالئوسل های دفن شده اغلب به عنوان یک شاخص چینه شناسی شناخته می شوند و به طور خاص به عنوان کلیدی به محیط گذشته سودمند می باشند(e.g. Follmer 1982).
کمی نمودن مدل های چشم انداز خاک (Quantifying soil landscape models)
مدل های چشم انداز خاک نشان می دهند که چشم اندازها، قابل پیش بینی هستند و دارای مؤلفه های غیرتصادفی[39] با قابلیت تغییر پذیری می باشند. این مؤلفه های غیرتصادفی در صورتی که فرآیندهای حاکم بر توسعه چشم انداز به روش کمّی توصیف شوند، ابزار مفیدی جهت پیش بینی نمودن خاک روی چشم انداز می باشند. بسیاری از رویکردهای نوین در جستجوی راهی برای ثبت و کمّی نمودن روابط حاکم بر چشم انداز خاک می باشند که از جمله آن ها: روش های زمین آماری[40]، مدل های رقومی عوارض زمین[41]، منطق فازی[42]، شبکه های عصبی[43] و سیستم های کارشناسی[44] می باشد و تولیدات تصویری، تعاملی و همه جانبه مجازی را تولید می نماید که تا قبل از این در دسترس نبود((e.g.<http://grunwald.ifas.ufl.edu> and <www.soils. wisc.edu/virtual_museum>
References
Conacher, A.J. and Dalrymple, J.B. (1977) The nine unit landscape model: an approach to pedogeomorphic research, Geoderma 18, 1–154.
Daniels, R.B., Gamble, E.E. and Cady, J.G. (1971) The relation between geomorphology and soil morphology and genesis, Advances in Agronomy 23, 51–88.
Davis, W.M. (1899) The Geographical Cycle, Geographical Journal 14, 481–504.
Follmer, L.R. (1982) The geomorphology of the Sangamon surface: its spatial and temporal attributes, in C. Thorn (ed.) Space and Time in Geomorphology, 117–146, Boston: George Allen and Unwin.
Huggett, R.J. (1975) Soil landscape systems: a model of soil genesis, Geoderma 13, 1–22.
King, L.C. (1953) Canons of landscape evolution, Geological Society of America Bulletin 64, 721–752.
Milne, G. (1936a) A provisional soil map of East Africa, Amani Memoirs No. 28. Eastern Agricultural Research Station, Tanganyika Territory. ——(1936b) Normal erosion as a factor in soil profile development, Nature 138, 548.
Olson, C.G. (1989) Soil geomorphic research and the importance of paleosol stratigraphy to Quaternary investigations, Midwestern USA, Catena Supplement16, 129–142. ——(1997) Systematic soil-geomorphic investigations – contributions of R.V. Ruhe to pedologic interpretation, Advances in GeoEcology 29, 415–438.
Penck, W. (1924) Die Morphologische Analyse(Morphological analysis of landforms), trans. by K.C. Boswell and H. Czech (1953), New York: St Martin’s Press.
Pennock, D.J., Zebarth, B.J. and E. deJong (1987) Landform classification and soil distribution in hummocky terrain, Saskatchewan, Canada, Geoderma40, 297–315.
Ruhe, R.V. (1956) Geomorphic surfaces and the nature of soils, Soil Science 82, 441–445. ——(1960) Elements of the soil landscape Transactions of the 7th International Congress of Soil Science 4, 165–170. ——(1969) Quaternary Landscapes in Iowa, Ames: Iowa State University Press.
Ruhe, R.V., (1975) Geomorphology, Geomorphic Processes and Surficial Geology, Boston: Houghton Mifflin.
Ruhe, R.V., Daniels, R.B. and Cady, J.G. (1967) Landscape evolution and soil formation in southwestern Iowa, US Dept. of Agriculture Technical Bulletin 1,349.
Wood, A. (1942) The development of hillside slopes, Geological Association Proceedings 53, 128–138.
Further reading
Birkeland, P.W. (1999) Soils and Geomorphology, 3rd edition, New York: Oxford University Press.
Carson, M.A. and Kirkby, M.J. (1972) Hillslope Form and Process, New York: Cambridge University Press.
Gerrard, A.J. (1981) Soils and Landforms, An Integration of Geomorphology and Pedology, Boston: George Allen and Unwin.
Gile, L.H., Hawley, J.W. and Grossman, R.B. (1981) Soils and geomorphology in the Basin and Range area of southern New Mexico – guidebook to the Desert Project, New Mexico Bur. Mines and Mineral Resources Mem. 39.
Hall, G.F. and Olson, C.G. (1991) Predicting variability of soils from landscape models, in M.J. Mausbach and L.P. Wilding (eds) Spatial Variabilities of Soils and Landforms, 9–24, Special Publication No. 28,
Madison: Soil Science Society of America.
Kirkby, M.J. (ed.) (1978) Hillslope Hydrology, New York: Wiley.
Richardson, J.L. and Vepraskas, M.J. (eds) (2001) Wetland Soils. Genesis, Hydrology, Landscapes, and Classification, New York: Lewis Publishers.
Ruhe, R.V. (1965) Quaternary paleopedology, in H.E. Wright, Jr and D.G. Frey (eds) The Quaternary of the United States, 755–764, Princeton: Princeton University Press.
Ruhe, R.V. and Walker, P.H. (1968) Hillslope models and soil formation I. Open systems, Transactions of the 9th International Congress of Soil Science 4, 551–560.
Walker, P.H. and Ruhe, R.V. (1968) Hillslope models and soil formation. II. Closed systems, Transactions of the 9th International Congress of Soil Science 4, 561–568.
Wright, H.E. Jr, Coffin, B.A. and Aaseng, N.E. (eds) (1992) The Patterned Peatlands of Minnesota, Minneapolis: University of Minnesota Press.
Yaalon, D.H. (ed.) (1971) Paleopedology: Origin,Nature, and Dating of Paleosols, Jerusalem: Israel University Press.
SEE ALSO: hillslope, form; hillslope, process; Horton’s Laws; hydrological geomorphology; palaeosol
CAROLYN G. OLSON (مترجم: فاطمه کرامتی)
SOLIFLUCTION – سولیفلوکسیون (روانه گلی)
جا به جایی آهسته توده خاک پای دامنه معمولا همراه با چرخه های یخ زدن –آب شدن[45] (ترموکاستی) و یخ شکافتگی[46](کریوکلاستی) میباشد. واژه نخست به حرکت خاک اشباع شده از آب در جزایر فالکلند[47] ارجاع داده می شود (Andersson 1906). حرکت توده ای خاک در نواحی حاشیه یخچالی شامل گسیختگی سریع موضعی خاک میباشد که پیامد گسلش[48] لایه فعال لغزش ها و جریان ها و عملگرهای وسیع تر حرکت های آرام گسیختگی می باشد. (Ballantyne and Harris1994: 114). واژه دوم به سولیفلوکسیون به عنوان یک واژه ترکیبی ارجاع داده می شود. سولیفلوکسیون شامل خزش یخبندان[49] ( خزش همراه با یخ زدگی است) ناشی از نشست عمودی خاک ها، برآمدگی عمود به دامنه و ژلیفلوکسیون[50] که ارائه دهنده جا به جایی خاک های مملو از یخ در حین آب شدگی است می باشد(Washburn 1979: 201). این دو مؤلفه اغلب با یکدیگر عمل می کنند، جا به جا شدن خاک ها معمولا با شدت 0.5–10cma-1 می باشد. در محل هایی که زمین زیر یک لایه پرمافراست[51] قرار دارد، سولیفلوکسیون درون لایه فعال رخ می دهد و متمایز از خزش لایه یخ زده دائمی می باشد که از تغییر شکل پلاستیک واریزه های یخ زده نشأت میگیرد. عملکرد طولانی مدت سولیفلوکسیون منجر به ترمیم و احیای اندک شیب های ملایم همراه با تعداد اندکی گوشه و صفحه می شود.
فرآیند ها (Processes)
خزش یخبندان[52] به خزش سوزن یخی[53]، خزش یخبندان روزانه و خزش یخبندان سالیانه بر اساس بازهی زمانی عملیات و گسترش عمودی جا به جایی تقسیم بندی می شود. خزش یخبندان سالیانه اغلب با ژلیفلوکسیون تلفیق میگردد. در مناطق پرمافراست سرد بخش بزرگی از خزش یخبندان سالیانه و یا ژلیفلوکسیون ممکن است در مجاورت لایه فعال تولید کننده پروفیل قاچ خورده[54] رخ دهد.
چرخه های روزانه یخ زدن آب شدن هم منجر به خزش سوزن یخی و هم خزش یخبندان روزانه می شود(شکل 158). عوامل شکل دهنده زمانی رخ می دهد که سرمای شبانه به زیر صفر درجه پس از آب شدگی در طی روز اتفاق بیفتد. تنها طبقه های اندکی از سوزن های یخی، خزیده می شوند و بر روی آب شدگی توسط حرکت چرخه ای و واژگونی جایگزین می شوند. برایند حرکت پای دامنه ، سطحی اما نسبتا سریع و تقریبا شتاب دار معادل با توان دوم گرادیان شیب می باشد. یخ زدگی شبانه شدیدتر میتواند منجر به تولید عدسی های یخی[55] در عمق چند سانتی متری شود که منجر به خزیده شدن لایه خاک بالایی عمود بر شیب می گردد. به محض آب شدن، خاک خزیده شده به صورت عمودی جایگزین می شود. یا در واقعیت ، با بعضی مؤلفه های بالای دامنه ناشی ازچسبندگی[56] جایگزین می شود. همانند تغییرات یخ زدگی – آب شدگی[57] که منجر به خزش یخبندان روزانه می شود، جا به جایی، حرکت متناسب با گرادیان شیب و عمق کمتر از ده سانتی متر می باشد. سرعت پروفیل خزش یخبندان روزانه به طور معمولی در پاسخ به افزایش تعداد سیکل های یخ زدگی – آب شدگی به سمت سطح زمین به شکل پای دامنه مقعر می باشد. در جایی که خزش سوزن یخی غالب می باشد، یک شکاف در سرعت بین طبقه های بالایی و خاک های زیرین رخ میدهد (Matsuoka 2001). * جریانی از بدنه یخی یا مایع سیال که تماسی با لایه های مجاور ندارد و به آرامی می لغزد.
 | | |