|
|
 |
از Magnitude تا Mechanical |
 |
|
| تاریخ ارسال: 1396/8/14 | |
|
M
MAGNITUDE–FREQUENCY CONCEPT - بزرگی- مفهوم فرکانس
زمانی که فعالیت فرایند های ژئومورفیکی مختلف با برخی از فرایند های زمانبندی شده مقایسه می شوند به نظر می رسد که به طور مداوم در حال فعالیت هستند در حالی که فعالیت های دیگر تنها در شرایط خاص رخ می دهند(به عنوان حوادث نامیده می شوند). اصطلاح episodicity(اتفاقی) عبارت است از فرایندهای متمایل به رفتار ناپیوسته و به صورت پراکنده که به عنوان مجموعه ای از رویدادهای منحصر به فرد اتفاق می افتد. اپیزودیک هنگامی رخ می دهد که ناپیوستگی در فرایند های اجباری، ذاتی باشد(به عنوان مثال بارش ناپیوسته فرسایش شیاری اپیزودیک را به وجود می آورد). همچنین ممکن است در صورتی که رابطه بین فرایند اجبار و واکنش ژئومورفیک یکسان نباشد رخ دهد( به عنوان مثال فشار ناشی از همگرایی صفحه پوسته ممکن است به صورت تغییر شکل مداوم و یا زلزله های فعال و ارتعاشات بالای ناشی از زلزله ظاهر شود). نکته این است که مقاومت تنش ها توسط یک فرایند اجباری تحمیل شده توسط رویدادهای ژئومورفیکی قابل تشخیص علامتگذاری می شوند و به عنوان آستانه ارجاع داده می شوند(نگاه کنید به آستانه، زمین ریختی). به خاطر اثرات پسماند در آستانه شروع یک رویداد ژئومورفیکی ممکن است دامنه آستانه فسخ متفاوت باشد.
مانند بسیاری از مفاهیم ژئومورفولوژی، تفسیر رویدادهای اتفاقی به مقیاس وابسته هستند. حتی فرایند هایی که گاهی اوقات به طور مداوم در نظر گرفته می شوند می تواند به عنوان اپیزودیک در بازه های زمانی مختلف تفسیر شوند. به عنوان مثال خزش خاک در یک منطقه فرضی، معمولاً به طور مداوم و در همه جا از نظر تکامل شکل زمین(تغییرات سطح زمین در اثر عوامل طبیعی) به تصویر کشیده شده اند. با این حال، در مقیاس روزانه و یا فصلی، برخی از اشکال خزش خاک به طور آشکار اپیزودیک هستند و تنها زمانی که شرایط درجه حرارت و رطوبت معین باشد ظاهر می شود. برای فرایند های داده شده، حوادث بزرگ مربوط به مقادیر زیادی از انرژی متمرکز شده(بزرگی بالا)، کمیاب هستند(فرکانس پایین) و حوادث کوچک معمول و متمایل به اپیزودیک کمتر هستند.
ژئومورفولوژی تاریخی به وسیله شماری از تغییرات پارادایم عمده شامل اپیزودیک و فرایند های مؤثر از بین رفته است. اولین تفسیر از چگونگی تشکیل لندفرم ها مبنی بر شکل گیری کاتاستروفیک(فاجعه بار) حوادث طبیعی یا فرا طبیعی بدون ارتباط با آثار فرایند های کنونی بوده است. ژئومورفولوژی به عنوان یک علم پیشرفته با افزایش شناخت از سن مجاز زمین این امکان را فراهم می کند که فعالیت های آهسته، فرایند های کنونی، با وجود زمان کافی، می تواند مسئول بسیاری از اشکال قابل مشاهده در یک چشم انداز باشد. شکل متناقض، قابلیت رسوبات کلیدی دقیق تا به امروز نشان داد که لندفرم های معینی تحت شرایط خاص و غیر معمول تشکیل شده اند. سؤال مهمی که فواید مطالعه در مورد میزان روابط فرکانسی را افزایش می دهد: اثرات معدود حوادث کاتاستروفیک دائم و یا زمانبندی شده بود آیا تحت الشعاع فرایند های دائمی عوامل طبیعی و کوچک که مسئول تولید یک شکل با ویژگی های مشخص است قرار گرفته اند؟ شناسایی خصوصیات یک فرم مشخص در یک سیستم ژئومورفیکی به هر حال به پایداری در شرایط محدود مانند آب و هوا، فعالی های تکتونیکی و پوشش گیاهی و در نتیجه وجود نوعی از تعادل پویا نیاز دارد. واضح است که مشاهده کوتاه مدت احتمال وجود شرایط مناسب را بیشتر می کند.
از نقطه نظر توسعه لند فرم ها، " زمان استراحت" با یک رویداد ژئومورفیکی در ارتباط است که ممکن است پارامترهای مناسب تری نسبت به بزرگی برای شناسایی شکل گیری و یا رویداد های مؤثر ژئومورفیکی باشد. زمان استراحت طول مدتی است که طی آن می توان اثرات یک رویداد را در چشم انداز مشخص کرد. اگرچه این واضح است که بزرگی یک رویداد تابعی است که اغلب تأثیر انعطاف پذیری عوارض زمین، حساسیت چشم انداز و شرایط محیط را شامل می شود(کروزیر 1999 ). درجه تعادل و شناسایی صورت های خاصی از چشم انداز می تواند به وسیله " نسبت فرم گذرا" تعیین شود(براندسن و تورنس1979 ) که نسبت زمان استراحت یک رویداد ژئومورفیکی به فاصله بازگشت آن است(فرکانس). یک سیستم همواره در حال تغییر ارزش مساوی یا بزرگ تر از یک را نشان می دهد در حالی که ارزش کمتر از یک نشان دهنده نوعی از تعادل پویا(دینامیکی) است.
مطالعات بسیاری در این مورد، ز جمله کارهای اصلی و اولیه ای که توسط ولمن و میلر(1960) تنها بر اساس ثبت ابزاری و برون یابی مانند نتایج تکامل لندفرم ها که باید به همراه هم انجام می شدند صورت گرفته است(ولمن و گرسون1978). در مطالعه پژوهشی ولمن و میلر نشان داده شده است که بسیاری از فعالیت های مربوط به انتقال رسوب رودخانه ها توسط اندازه روند رویدادهای متوسط که به طور میانگین حداقل یک بار در هر پنج سال تکرار می شود انجام می شود. رویکرد تحلیلی که منجر به این نتیجه گیری می شود در شکل 105، منحنی (a) نشان داده شده است. منحنی(b) ثبت طبیعی توزیع فراوانی و اندازه روند رویدادهای اندازه گیری شده را نشان می دهد. منحنی(a*b) محصول فراوانی و میزان حرکت و رسیدن به حداکثر ارزش کار است که می تواند به پشت محور تخلیه در (x) برای شناسایی بزرگی یک رویداد و انجام کارهای بیشتر مرتبط باشد. فراوانی رویداد(y) را می توان با مراجعه به منحنی توزیع فراوانی_ بزرگی تعیین کرد. کار ولمن و میلر گسترش تعدادی از فرایند ها و محیط های مختلف بوده است، در برخی موارد نتایج به دست آمده در تضاد با یافته های اصلی است. سلبی(1974)، به عنوان مثال، استدلال می کند که در محیط های دامنه ای و سرچشمه حوضه های زهکشی، مقدار بالای زمین لغزش با فراوانی کمتر از یک بار در هر پنج سال رخ می دهد، فعالیت های ژئومورفیکی در دامنه ها و کانال های جریانی پایین دست، غالب است. نتیجه گیری های مشابهی به وسیله یک مقایسه جامع از نقل و انتقالات رودخانه ای و جنبش توده ای در نقاط مختلف حوضه های زهکشی صورت گرفته است(تروسترومس1999 ).
به طور دقیق در شرایط ژئومورفیکی، بزرگی یک رویداد به طور کلی به میزان فعالیت انجام شده (به عنوان مثال جرم رسوب حمل شده) و یا درجه تغییر لندفرم های با تجربه(پاسخ ژئومورفیکی) اشاره دارد. با این حال، به دلیل وجود مشکلات در اندازه گیری مستقیم حوادث ژئومورفیکی، بسیاری از مطالعات بزرگی – فرکانس به طور غیر مستقیم با هم ترکیب شده اند. این امر وقایع مشخصی از رفتار عامل تحمیل شده را در بر می گیرد نه رویدادهای ژئومورفولوژیکی. با این حال رویکرد غیر مستقیم بر یک رابطه شناخته شده میان فعالی ژئومورفولوژیکی و رفتار عامل تحمیل شده دلالت دارد. برای مثال، اگر این رابطه و آستانه شروع شناسایی شوند فراوانی و اندازه فرسایش خاک و زمین لغزش را می توان از طریق ثبت بارش، حمل و نقل بادی از روی سرعت باد، تغییرات ساحلی از روی رژیم موج و حمل و نقل رودخانه ای را از رژیم جریانات رودخانه ای تعیین کرد.
شکل 105: ارتباط بین دامنه نقل و انتقال رسوب، دبی و بزرگی – فراوانی توزیع رویداد های دبی , a-b-c (afterWolman and Miller 1960).
مشکل عمده در این روش غیر مستقیم این است که روابط بین این فرایند مجبور و فعالی ژئومورفولوژیکی، همیشه نزدیک نیست و یا موقتی و یا به طور فضایی پایدار است. برای مثال، تخلیه جریان ممکن است که ارتباط نزدیکی با انتقال رسوب در یک سیستم عرضه تحمیلی نداشته باشد. در واقع، در برخی از رودخانه ها، بار رسوب ممکن اس با قدر جریان در زمان های خاص و به دامنه نرخ ذخیره رسوب در ارتباط باشد. ماهیت کنترل رسوب همچنین می تواند در سراسر حوضه آبریز تغییر کند به حدی که بار رسوب در حوضه های شیبدار فوقانی ممکن است مربوط به اندازه و فراوانی رویدادهای زمین لغزش باشد. به علاوه، پارامترهای مورد استفاده برای نمایش بزرگی نیز باید به دقت انتخاب شود؛ اگر قرار باشد به طور دقیق و پیوسته روند اجباری انرژی را منعکس کند. در مورد زمین لغزش برای مثال، آب های زیرزمینی شامل دامنه ای است که به طور مستقیم مسئول شروع جنبش هاست. با این حال، فقدان پایگاههای اطلاعاتی کافی این را القاء می کند که تجزیه و تحلیل بزرگی و فراوانی اغلب با استفاده از مقادیر بارش انجام می شود.؛ بیشتر تجزیه و تحلیل های مناسب تر، بزرگی و فراوانی سطح آبهای زیرزمینی را در بر می گیرند. استفاده خودسرانه رویدادهای تعریف شده مانند بارش باران روزانه که با رویداد معرفی بارش در تضاد است، سطح دیگری از عدم دقت به تجزیه و تحلیل است، همانند پارامترهای مهمی از قبیل شدت و طول مدت واقعی مبهم شده اند. علاوه بر بزرگی و فراوانی، طول مدت یکی دیگر از پارامترهای فرایند های تحمیل شده است که پاسخ های ژئومورفولوژیکی را تحت تأثیر قرار می دهند. واضح است، در سیستم های قدرت - محدود شده، تأثیر زیاد جریان های رودخانه ای، برای مدت زمان طولانی حفظ می شوند. بیشتر کارها از همان سطوح جریانی که حوادث در مدت زمان کوتاه اتفاق می افتند انجام می شوند. به طور مشابه، مطالعات، رابطه بین میزان و شدت زمین لرزه و درجه تغییر شکل زمین نشان داده شده است که طول مدت لرزش در فراخوانی یک پاسخ ژئومورفیک بسیار حائز اهمیت است.
برای فرایند های داده شده، به طور متوسط، فراوانی یک رویداد می تواند از تعداد دفعات حد آستانه شروع رویداد ایجاد شده بیشتر باشد یا تعداد دفعات حد آستانه که توسط یک میزان در واحد زمان مشخص شده است بیشتر باشد. به طور معمول تر، پس از عمل تجزیه و تحلیل، فراوانی سیل، طوفان، فراوانی ها به عنوان فاصله دوره بازگشت بیان می شوند و توسط رابطه طول مدت ثبت به میزان رتبه بندی و یا نسبت رویداد و در مجموعه ای از رویدادها تعیین می شوند. طیف وسیعی از مدل های آماری برای ارزش بالای توزیع های احتمالات می تواند برای به تصویر کشیدن کاهش تابع نمایی بین بزرگی و فراوانی مورد استفاده قرار گیرد.
خاصیت مهم فاصله زمانی دوره بازگشت این است که(گاهی اوقات هنگامی که مقایسه های منطقه ای صورت می گیرد نادیده گرفته می شوند) آن ها به طور کلی تابعی از وسعت محدوده موردی که از آن ها به دست آمده اند هستند. به عبارت دیگر، در منطقه بزرگ تر، که همه چیز های دیگر مساوی هستند، احتمال تجربه یک رویداد مشخص بیشتر است و در نتیجه فاصله دوره بازگشت به دست آمده کوتاه تر خواهد بود. نکته احیاط دیگر این است که اشتقاق آماری فراوانی ممکن است از مجموعه ای از وقایع مبهم باشد که یک ویژگی رفتاری است که می تواند در ایجاد پاسخ ژئومورفولوژیکی قال توجه باشد. از آنجا که تنوع فراوانی در طول زمان ممکن است نشانه تغییرات زیست محیطی قابل توجهی باشد برای شناسایی خوشه بندی ها از جنبه تجزیه و تحلیل بزرگی و فرکانس مهم است.
برای برخی از فرایند ها، بزرگی و فرکانس رویدادها در فضا(آینس1985 و هوویوس و همکاران1997) بازتاب زمانی روابط بزرگی و فرکانس است. در مورد لغزش به عنوان مثال، تولید لغزش های متعدد اتفاقی در یک مورد نشان می دهد که لغزش بزرگ ا حد زیادی از لغزش کوچک ر بیشتر است. این ها روابط فضایی بزرگی و فراوانی هستند که در ارزیابی مخاطرات به عنوان آنالوگ هایی برای روابط زمانی بزرگی و فراوانی مورد استفاده قرار می گیرد. ایجاد روابط بزرگی و فراوانی از چشم انداز به شواهد و مدارک نیاز دارد زیرا طول عمر شواهد چشم انداز را به حساب می آورد. به طور واضح تأثیر لغزش بزرگ بیش از لغزش کوچکتر همچنان ادامه دارد.
مفهوم بزرگی و فراوانی و تجزیه و تحلیل آن موجب شده است که اطلاع رسانی از نظم و انضباط در مورد تغییر پذیری و رفتار فرایند های ژئومورفیکی از اهمیت بسیاری برخوردار باشد. این به ما یادآوری می کند که در طول زندگی ما بعید است که طیف وسیعی از بزرگی و فراوانی که یک فرایند خاص قادر به تولید آن می باشد را تجربه کنیم. مفهوم یک دلیل منطقی برای برون یابی اندازه گیری های کوتاه مدت در طول دوره های طولانی تر را فراهم می کند که به عنوان یک روش ارزیابی نرخ بلند مدت فرایند های ژئومورفیکی است. با این حال تغییر در شرایط مرزی، اندازه ای که روابط را می توان تعمیم داد را محدود می کند. تجزیه و تحلیل بزرگی و فراوانی همچنین یک روش آماری برای شناسایی رویدادهای کلیدی در شرایط عملی و پاسخ ژئومورفیکی فراهم می کند، در نتیجه در حال ارائه یک متغیر کلیدی برای تشخیص سیستم های ژئومورفیکی و پیش بینی ویژگی های سیستم های دیگر اس. در نهایت، از نقطه نظر عملی این دیدگاه، این مفهوم را قادر به شناسایی طراحی و یا برنامه ریزی رویدادها برای استفاده در تصمیم گیری های مهندسی و مدیریت خطر می سازد.
References
Brunsden, D. and Thornes, J.B. (1979) Landscape sensitivity and change, Transactions Institute British Geographers 4, 463–484.
Crozier, M.J. (1999) The frequency and magnitude of geomorphic processes and landform behaviour, Zeitschrift fur Geomorphologie N.F. Supplementband 115, 35–50.
Hovius, N., Stark, C.P. and Allen, P.A. (1997) Sediment flux from a mountain belt derived from landslide mapping, Geology 25, 231–234.
Innes, J.L. (1985) Magnitude–frequency relations of debris flows in northwest Europe, Geografiska Annaler 67A, 23–32.
Selby, M.J. (1974) Dominant geomorphic events and landform evolution, Bulletin International Association Engineering Geologists 9, 85–89.
Trustrum, N.A., Gomez, B., Page, M.J., Reid, L.M. and Hicks, D.M. (1999) Sediment production and output: the relative role of large magnitude events in steepland catchments, Zeitschrift fur Geomorphologie N.F. Supplementband 115, 71–86.
Wolman, M.G. and Gerson, R. (1978) Relative scales of time and the effectiveness of climate in watershed geomorphology, Earth Surface Processes and Landforms 3, 189–208.
Wolman, M.G. and Miller, J.P. (1960) Magnitude and frequency of forces in geomorphic processes, Journal of Geology 68, 54–74.
Further reading
Crozier, M.J. and Mausbacher, R. (eds) (1999) Magnitude and frequency in geomorphology, Zeitschrift fur Geomorphologie N.F. Supplementband
115.
Selby, M.J. (1993) Hillslope Materials and Processes, 2nd edition, Oxford: Oxford University Press.
MICHAEL J. CROZIER (مترجم: حمید عمونیا)
MANAGED RETREAT - پس روی مدیریت شده ( تحت کنترل)
معمولاً به عنوان واقعیت سیستم دفاعی رو به عقب تعریف می شود بنابراین به عنوان مجوزی برای اصلاح باتلاق ها و سطوح گلی می باشد. همچنین ممکن است به ندرت، در آن از دیگر ویژگی های ساحلی مانند تپه ها که انتظار می رود برای تشکیل یک خط دفاعی در حال عقب نشینی در مقابل استفاده شود. این اصطلاح هم اکنون تا حد زیادی جایگزین عبارت ترجیح داده شده " هم ترازی مجدد مدیریت شده" شده است که به طور مؤثر مترادف است بدون اینکه از پیامدهای منفی کلمه " عقب نشینی" برای بسیاری از مردم اجتناب شود.
در مناطق ساحلی کم ارتفاع که تحت سلطه جزر و مد هستند، به خصوص شمال اروپا و شمال آمریکا، مناطق باتلاقی زیادی توسط ساختمان های سد های دریایی برای استفاده کشاورزی و یا برای توسعه شهری و صنعتی " اصلاح " شده اند. چنین زمین هایی مدعی هستند که دینامیک جریان جزر و مدی محلی و بیلان رسوب را تغییر می دهند و ممکن اس منجر به افزایش تمرکز در انرژی جزر و مد و فرسایش شوند. مناطق اصلاح شده اغلب در مصب رودخانه ها(خورها) هستند؛ طبیعت قیفی شکل یک خور، به یک خط موازی باریک تغییر شکل می دهد که فضای کمتری برای اتلاف انرژی جزر و مدی را فراهم می کند. جریان جزر و مدی گرایش بیشتری به حرکت در بالا دست رود دارند، کانال های عمیق تر و گسترده تر رودخانه ها و سطوح گلی/ باتلاق ها و همچنین مهاجرت های پیچیده، ارتباط آن را با شیب انرژی محلی نگه می دارد(پتیک2000). اگرچه سد های دریایی اغلب در ابتدا ایجاد شدند تا بتوان برخی از مرداب ها و سطوح گلی را از بین ببرد، این ها اغلب از فرسایش دور شده اند. جزر و مد ها بالا می آیند تا سیستم دفاعی دریا و خطر جاری شدن سیل در جزر و مدهای بهاری و زمان طوفان را افزایش دهد، دیوارها خود ممکن است نابود شوند. همچنین اگر سطح آب دریاها در حال افزایش باشد تأثیر آن بیشتر تقویت(بزرگ تر)می شود.
پاسخ های مناسب در برابر تهدیدها به نوع زیرساخت در مناطق داخلی کشور بستگی دارد. افزایش و تقویت سدهای دریایی، با وجود اینکه پر هزینه است، ممکن است اگر سازه های با ارزش یا زمین های کشاورزی حفاظت شوند به نظر می رسد بهترین گزینه باشد. در جاهایی از مناطق داخلی کشور که زمین های کشاورزی کم ارزشی دارد عقب نشینی مدیریت شده به عنوان بهترین راه حل برای مشکل فرسایش در نظر گرفته می شود. تثبیت باتلاق های ساحلی باید یک پراکندگی را در منطقه برای جریان های جزر و مدی تأمین کننده رسوبات برای فرایند های ساحلی محلی، و یک منطقه حایل برای پراکندگی موج و انرژی جزر و مدی را فراهم کند. داده های زمانی و مکانی، امید آن می رود که خط ساحلی حدفاصل(خطوط) خود را توسعه دهد و خود را حفظ کند، با توجه به تغییر شرایط، بدون نیاز به کارهای پرهزینه مهندسین در حال تغییر است.
با این حال شکستن و یا برداشتن سد های دریایی همیشه به ایجاد باتلاق ها و مرداب ها منجر نمی شود. برخی از سایت های سطح پایین از طریق خسارات ناشی از طوفان و یا توسط سنجش هم ترازی سد ها به زیر آب رفتند و عمدتاً سطوح گلی غیر قابل کشت زیادی در طی یک دوره قریب به 50 ساله باقی گذاشتند(فرانس و همکاران2000). در حالی که در مقایسه با راه حل های سخت مهندسین، محبوب با محیط زیست و نسبتاً ارزان قیمت است، هم ترازی مدیریت شده، برای صاحبان زمین هایی که باید قربانی(فدا) شوند جذابیت کمتری دارد.
برنامه های تنظیم شده موفق نشان داده است که به عوامل متعددی بستگی دارد. این به نظر می رسد که تنها در سایت هایی موفق است که در آن یک بار باتلاق و مرداب وجود داشته و در نزدیکی آن باتلاقی زنده وجود دارد که به عنوان منابع قابل تکثیر گیاهان مناسب می باشد. باید اثری از باتلاق های اصلی سیستم نهر وجود داشته باشد(هرچند یک سیستم کانال می تواند در ابتدا به صورت مصنوعی ایجاد شود). این سایت باید به اندازه کافی بالا باشد که سالانه تنها 400 تا 450 بار به زیر آب برود. در عمل این بدان معناست که بالاتر از 1/2 متر فقط سطح گلی است که به احتمال زیاد شکل گرفته است. این باید ترجیحاً و نه به طور کامل صاف و نه شیبدار باشد اما زمین با شیب ملایم به سمت دریا باشد(بورد1995).
حداقل در اتحادیه اروپا، هم ترازی(تنظیم) مدیریت شده برنامه می تواند سرمایه های زیر نقاط باتلاقی را از طرح نظارت بر حاشیه ها جذب کند(که جایگزین طرح مسکن در ماه ژانویه 2000 شده است). طرح های تفصیلی مدیریت مسکن ساحلی نیاز دارد که در تمام موارد کشیده شوند قبل از اینکه اقدامی صورت گرفته شود.
References
Burd, F. (1995) Managed Retreat: A Practical Guide, Peterborough: English Nature.
French, C.E., French, J.R., Clifford, N.J. and Watson, C.J. (2000) Sedimentation-erosion dynamics of abandoned reclamation; the role of waves and tide, Continental Shelf Research 20 (12–13), 1,711–1,733.
Pethick, J. (2000) Coastal management and sea level rise, Catena 42, 307–322.
Further reading
French, P.W. (2001) Coastal Defences: Processes, Problems and Solutions, London: Routledge.
PIA WINDLAND (مترجم: حمید عمونیا)
MANGROVE SWAMP - باتلاق درختانحرا (مرداب شاهپسندیان)[1]
درختانحرا، درختان یا درخچههایی هستند که در مناطق پناهگاهی، در محیطهای کمانرژی یا مناطق میانکِشند بالایی[2] در مناطق حاره و جنبحاره رشد میکنند و جایگزین مانداب شور[3] میشوند که در راستای خطوط ساحلی معتدلِ گِلآلود[4] یافت میشوند. بیش از پنجاه گونه از درختان حرا در دو ایالت متفاوت، یکی در جنوبخاوری آسیا که شامل بزرگترین تنوع گونهها میباشد و دیگری در منطقه هند باختری با گونههای بهمراتب کمتر، وجود دارند. در هند باختری، سه گونه از درختانحرا واقع شدهاند. هر یک از آنها تمایل دارند تا موقعیت گسستهای را دربرگیرند. رایزوفورا مانگل[5] بهسوی دریا، آویسنیان جرمینانز[6] بیشتر در موقعیتهای بهسوی خشکی و لاگیونکیلاریا راسیموسا[7] آمیخته با گونههای دیگر یا در نواحی که دچار آشفتگی شدهاند، یافت میشوند. در ایالت جنوبخاوری آسیا بیشتر گونهها از نوع درختانحرا میباشند که با حدود سی گونه در متنوعترین موقعیتها یافت میشوند. معمولا منطقه بهسوی دریا، متشکل از گونههای آویسنیان یا سونراتیا[8]میباشد، منطقه میانی تحتتسلط گونههای رایزوفورا و بروگیورا[9] بوده و بیشترِ مناطقِ بهسوی خشکی که در آنجا سریوپس[10] واقعشده با گونههایی همچون لومنیتزرا[11]، هریتریا[12] و اشکال کوتاهی از آویسنیان پوشیده شدهاند. در نواحی با بارش سنگین، جنگلهای درختانحرا با جنگلهای حارهای ادغام میشوند. درحالیکه آنها در مناطق خشک، اغلب شامل پهنهگِلی فراشور یا اشباع از نمک[13] میباشند که توسط پهنههای بَرکشندیِ برهنه یا پوشیده از رازیانهآبی[14] دربرگرفته شدهاند.
درختانحرا میتوانند در آبشیرین رشد کنند، اما بهنظر میرسد هنگامیکه بستر شور باشد بیش از دیگر پوششهایگیاهی مزیتی اقتصادی داشته باشند. درختانحرا در میزانشوریهایی[15] که مقدار آن کمتر از میزان شوری آب دریا است بهتر عمل میکنند، اما میتوانند در میزانشوری تا 90 قسمت در هزار[16]، زنده و باقی بمانند. درختانحرا نشاندهنده مجموعهای از سازگاریها با رسوبات نمکی یا شور[17] میباشند. سیستمهای ریشه درختانحرا شامل سلولهای تنفسی بهنام منافذ یا خللوفرج گیاهی[18] میباشند که اغلب مشخص هستند. این سیستم ریشهای گیاهان را برای زنده ماندن در زیستگاههای میانکشند بالایی که از گِلولایها[19] و گِلولایهای ماسهای[20] بیهوازی[21] تشکیل شدهاند و درمعرض سیلابهای مکرر قرار دارند، توانا نموده است. سیستمهای نگهدارندهِ بزرگِ ریشه، که تقریبا غیرقابلنفوذ میباشند، توسط رایزوفورا (شکل 75) شرح داده شده است. آویسنیان و سونراتیا ریشههایی شبیهمداد[22] دارند که اصطلاحا نیومتیفورز[23] نامیده میشوند، درحالیکه گونههای دیگر ریشههایی نگهدارنده[24] یا زانویی[25] دارند. علاوهبراین، بسیاری از گونههای درختانحرا نهالهای بچهزا تولید میکنند. آنها همچنین ثمره یا میوه را پیش از توسعه مناسب ریشه و پیش از افتادن از درخت تولید میکنند.
 | | |